loading...

میلیتاری (Military) |مقالات نظامی

از دو نظر پنجاهمین سالگرد پیمان اتلانتیک شمالی در آوریل 1999 تاریخی بود . ناتو همزمان با گسترش به شرق و پذیرش سه عضو سابق پیمان ورشو (لهستانف جمهوری چک و مجارستان) برای اولین بار شاهد درگیری در یک

آخرین ارسال های انجمن
عادل خوجه بازدید : 2645 شنبه 16 شهریور 1392 نظرات (0)

از دو نظر پنجاهمین سالگرد پیمان اتلانتیک شمالی در آوریل 1999 تاریخی بود . ناتو همزمان با گسترش به شرق و پذیرش سه عضو سابق پیمان ورشو (لهستانف جمهوری چک و مجارستان) برای اولین بار شاهد درگیری در یک برخورد یعنی نبرد بالکان بود .
جنگ کوزوو جدیدترین نمونه از یک جنگ نامتقارن است که ناتو بزرگترین ، مجهزترین و سازمان یافته ترین اتحاد نظامی در برابر نیروهای ارتش یوگوسلاوی مجهز به جنگ افزار های کهنه و از رده خارج انجام داد .

" ژان میشل بوشرون " نماینده مجلس ملی فرانسه به این مناسبت میگوید : " برای اولین بار یک نیروی نظامی منظم بدون اینکه حتی یک بار با دشمن خود تماس مستقیم داشته باشد وادار به تسلیم میگردد " این انتقال قدرت بدون انتقال نیرو میباشد . تعیین موقعیت ، انتخاب و انهدام اهداف بدون هیچ کشته در طرف حمله کننده و برجای گذاشتن تعداد بسیار اندک قربانی در مورد مورد حمله انجام شده است .
این جهش فناوری در مقایسه با جنگ های پیشین امری اساسی بود و طبق معمول ، امکانات فنی تعیین کننده دکترین (اساسا جدید) بصورت عنصر ثابتی در برقراری تناسب قوای آینده جای خواهد داشت . تنها کسانی که مستقلا از اطلاعات راهبردی  ، حملات دقیق از راه دور و یا از ارتفاع مناسب برخوردار باشند پیروز هستند ، به شرط آنکه بتوانند افکار عمومی را نسبت به مشروعیت اقدام خود متقاعد سازند . این جنگ 4 میلیارد دلار هزینه در بر داشته سات ، چیزی که اگر بر اساس مبلغ هزینه شده برای انهدام یک کیلوگرم از تجهیزات محاسبه شود ، گرانترین لشکرکشی نظامی تاریخ آمریکا محسوب میگردد . بعضی از براورد ها حتی به 8.2 میلیارد دلار و یا بیشتر نیز میرسند . این هزنیه برای عملیاتی محدود که فقط حدود 10 هفته به طول انجامید صرف شده است .
همانگونه که " اندرو دو مولن " تشریح میکند ، " بر اساس محاسبات بانک " لوهمن برادرز" یک ماه حملات هوایی و مخارج مرتبط با پذیرش آورگان حدود 51 میلیارد دلار هزینه دارد که معادل یک درصد تولید ناخالص داخلی (GDP) کل اعضای ناتو است .
کارشناسانی که علاقه مند بررسی تجارب عملیات کوزوو می باشند ، تلاش زیادی بویژه برای تجزیه و تحلیل عواقب سیاسی جنگ به عمل آورده اند .عواقبی که شکاف بین آمریکا و تحدین اروپایی اش از ویژگی های آن است . این شکاف همچنین عدم توازن تکنیکی موجود را در سطح متحدین آشکار ساخت .
با این وجود جنگ کوزوو از نظر آموزش ها و تجربیات جنگ نا متقارن بسیار غنی بود . در این جنگ با بکار گرفتن فریب های ساده اما موثر ، تلفات و ضایعات بسیار محدود گردید که این امر دور از انتظار متحدین بود .

مشارکت ناتو

در تمام دوران جنگ سرد و علی رغم موضع چند جانبه گرایی (که به وضوح در ماده 5 پیمان ناتو آمده است،)پیمان آتلانتیک شمالی در عمل و بصورت قابل ملاحظه ای در خدمت اهداف و مقاصد یکجانبه گرایانه آمریکا قرار گرفت . فرماندهی عالی متحدین اروپایی (SACEUR) با بهره گیری از دو فرماندهی توجیه اصلی این امر بوده است . از آنجایی که متحدین اروپایی فاقد گزینه دیگری بوده و اصل (ماده 5 پیمان) را پذیرفته بودند که بهترین عملکرد پیمان را تامین میکرد در مورد رهبری آمریکایی ها که در سرح ناتو به کار مسئولیت کلیه تصمیمات راهبردی میگرفته مشاجره ای نداشتند . موضع آمریکا همچنین عملکرد این اتحاد را تضمین نمود چرا که اغلب یک قدرت هسته ای در سازمان ، ضمانت های متعدد امنیتی را برای سایر متحدین فراهم میکرد . علاوه بر این ، اروپایی ها میتوانستند از ساختارهای فرماندهی آمریکا که در سطح ناتو بکار گرفته میشدند بهره برداری نمایند .
با این وجود ، خاتمه جنگ سرد نیت آمریکایی ها مبنی بر حفظ سلطه بر پست های اصلی این پیمان را اصلاح نکرد و آنها با حفظ جایگاه مهم و غالب به انتقادات اروپایی ها که درصدد ایجاد یک موازنه بهتره بودند اعتنایی نکردند .
بحران کوزوو به نحو چشمگیری این وضعیت را اصلاح کرد و با دادن مسئولیت بزرگتر به در روند تصمیم گیری به اروپایی ها ، آمریکا را به رده یک متحد ساده با یک برتری به مراتب کاهش یافته تر به عقب راند . در حقیقت روابط بین واشنگتن و شرکای اروپایی آن پس از بحران کوزوو به صورت قابل ملاحظه ای متحول گردید .
ملاحظات متعددی وجود دارد که موضوع " تقسیم کار" را که باید به شکل قابل ملاحظه ای توسط اروپاییان بر عهده گرفته شود ، مطرح مینماید . درسهای بحران کوزوو در رابطه با عملیات هوایی از نظر هدایت عملیات مورد انتقادات زیادی قرار گرفت چون جنبه های انسان دوستانه در ان رعایت نشده است .
این درسها  تحولات بوجود آمده در روابط بین دو سوی آتلانتیک (آمریکا و اروپا) را در زمینه امنیت مورد تاکید قرار میدهند . در این محیط جدید ، اتحاد آتلانتیک از یک سو خود را در مواجهه با فشار اروپاییانی میبیند که خواهد بر قراری تعادل در اتخاذ تصمیمات هستند و از سوی دیگر باید با رشد فزاینده تعداد نو محافظه کاران در کنگره آمریکا مقابله کنند .
در بین این نومحافظه کاران ، بعضی ها مخالفت و دشمنی کامل خود را با اعمال هر گونه اصلاحات در ناتو به نمایش میگذارند و این در حالی است که تعدادی دیگر از بازتعریف این پیمان به گونه ای که آمریکا بتواند آسانتر رهبری خود را تامین نماید جانبداری می کنند .
تراژدی یوگوسلاوی و درگیری ناتو در عملیات بوسنی و سپس کوزوو ، ضعف های متحدین اروپایی را در زمینه توانمندی های تصمیم گیری نظامی به خوبی آشکار ساخت . عدم تعادل موجود ، چه از نظر بودجه ای و چه از نظر تکنیکی و یا ساختاری ، بصورت حساب شده ای به نفع آمریکاست .
در حقیقت هماهنگونه که فیلیپ گوردون میگوید " " در حالی که امریکا سالانه 266 میلیارد دلار به بودجه دفاعی اختصاص میدهد (این رقم مربوط به سال 2000 میباشد و در سال 2004 بودجه نظامی آمریکا بیش از 420 میلیارد دلار بوده است )اعضای اتحادیه اروپای غربی فقط 137 میلیارد دلار به بودجه دفاعی اختصاص داده اند و چشم انداز افزایش این بودجه در آینده بسیار ناچیز است " . اتفاقا ، برعکس ، این متحد قوی (آمریکا) در این بحران ها دارای کمترین منافع حیاتی بوده است . با این وجود واشنگتن در طول نبرد ملزومات عملیات را تامین کرد .
جنگ های منطقه بالکان ناتوانی اروپایی ها را در برعهده گرفتن رهبری این قاره و متحد ساختن نیروها برای شنیدن یک صدای واحد را روشن نمود . چه در بوسنی و چه در کوزوو، مداخله نیروهای آمریکایی ، با وجودی که بدوا چندا مد نظر نبود تعیین کننده و سرنوشت ساز ظاهر شد . این موضوع با ناکافی بودن بودجه دفاعی متحدین اروپایی در مقایسه با بودجه نظامی آمریکا به خوبی قابل توجیه است .
در واقع اگر چه فرانسه و انگلستان با اختصاص 2.5 درصد تولید ناخالص داخلی به بودجه دفاعی سطح مناسبی را حفظ کرده اند اما اغلب کشورهای دیگر ناتو منجمله آلمان و اسپانیا با اختصاص کمتر از 1.5 درصد تولید ناخالص داخلی مشارکت بسیار ناچیزی در دفاع از قاره اروپا دارند . به علاوه این بدان معنی نیست که همه این مبالغ نیز صرف دفاع شود (این موضوع هم به نفع آمریکا می باشد) .
مبالغ اختصاص یافته برای بودجه تحقیق و توسعه بسیار ناکافی است و این همان چیزی است که موجب شده است تا اغلب ارتش های اروپایی در مقابل ارتش متحد فرا آتلانتیکی خود به ارتشی بی مصرف و غیر قابل استفاده تبدیل شوند . این عدم تعادل بودجه ای با اختلاف و فاصله هایی که در سطح فناوری وجود دارد خود را نشان میدهد ، به گونه ای که ارتش آمریکا از ارتش های اروپایی به مراتب مجهز تر و پیشرفته تر است .
در چنین شرایطی انجام اصلاحات ساختاری عمیق در سطح نیروهای مسلح کشورهای اروپایی برای ایجاد یک موازنه مجدد در آینده کاملا ضروری است . مقامات آمریکاییچنین اصلاحاتی را که بتواند امکان مداخله و یا عدم دخالت آنها را بر اساس اینکه منافع حیاتی شان تهدید شود یا نه ، مورد تایید قرار میدهند .
لذا متحدید اروپایی میبایست نیروهای مسلح خود را مدرنیزه کرده و با نیازهای عملیات خارجی تطبیق دهند تا بتوانند خود را به مثابه یک شریک متوازن در برابر آمریکا تحمیل نمایند و در صورت اقتضا از مسئولیت های بزرگتری در سطح پیمان آتلانتیک شمالی برخوردار شوند .
عملیات " نیروی متحد " که در تاریخ 24 مارس تا ژوئن 1999 توسط ناتو در کوزوو هدایت شد ، منحصرا به کمک حملات هوایی اجرا گردید و ایده " صفر کشته " مورد نظر کلینتون را بشدت رعایت کرد .
این عملیات همچنین محدودیت های سازمان ملل را بر ملا ساخت و نشان داد که از نظر ساختاری ضعیف تر از ناتو بوده و جهت کسب یک اجماع برای مداخله موثر و مدیریت بعضی از بحرانها ناتوان است .
سر انجام " نیروی متحد " اختلاف عمیق موجود بین دیدگاه ها را درسطح پیمان اتلانتیک بویژه بین آمریکایی ها و اروپایی ها آشکار ساخت .در ماورای آتلانتیک، انتقادات بسیار شدیدی در ارتباط با هدایت عملیات نظامی در کوزوو و اهمیت و جایگاه متحدین اروپایی در خصوص تصمیم های نظامی و داشتن حق وتوی اعضا وجود داشت . بعضی ها و در راس آنها فرانسه از این موضوع استفاده کرده و با چانه زدن بر سر تعداد زیادی از آماج ها تعداد حملات هوایی را بویژه از سوم آوریل 1999 محدود کردند .
رئیس جمهور فرانسه ، ژاک شیراک با رد تعدادی از اهداف که از نظر وی غیر قابل توجیه بودند مستقیما در این انتخاب ها دخیل بود . این رفتاری مشروع و قانونی بود چرا که فرانسه از نظر تعداد هواپیمای شرکت کننده در عملیات کوزوو پس از آمریکا جایگاه دوم را داشت . اما آمریکایی ها این موضوع را نادیده گرفتند و حتی به منظور اجنتاب از کنترل هدفها بوسیله متحدین، بعضی ماموریت ها را در خارج از ناتو سازماندهی کردند .
با این وجود جالب است بدانیم که مخالفت های فرانسه به طور کامل نادیده گرفته شد چرا که بعضا انتقاداتی در رم آتن و حتی لندن بروز کرد . این مخالفت ها بویژه در ارتباط با توسل انحصاری به حملات هوایی بود که اروپایی ها بیشترین نارضایتی خود را نشان دادند و به صورت قابل ملاحظه ای با ارزیابی هایی که اصولا توسط کنگره امریکا انجام میگرفت مخالف بودند ، هر چند آمریکایی ها شاهد نتایج این ابتکار عمل و ایجاد محدودیت هایی برای امتیازهای ویژه خود بودند ولی در مقایسه با ائتلاف تحت پرجم سازمان ملل ، راضی و خرسند بودند . ویلیام کوهن (وزیر دفاع وقت آمریکا) اشاره مینماید عملیانی که توسط نوزده دمکراسی اداره شود ، چون هر یک از آنها ممکن است اختلاف منافع حساسی با دیگری داشته باشد ، میتواند مشکلاتی در پی داشته باشد اما با این حال او این تحولات را برای پیمان ناتو مثبت ارزیابی میکند . بااین وجود ، این نتیجه گیری خوش بینانه مورد توافق همگان نیست . متحدین اروپایی با اینکه آشکارا از رهبری آمریکا در سطح پیمان ناتو انتقاد میکنند اما از اینکه این امکان فراهم شده است تا در انتخاب راهبرد و اهداف به صورت موثری نقش داشته باشند ، اظهار رضایت میکنند .
در مقابل بعضی از آمریکایی ها این انحراف مسیر از پیمانی که تمام تصمیم گیری های 50 سال اخیر با آن بوده است را به سختی قبول میکنند . مقامات آمریکایی ، با بهره گیری از مزیت توانمندی نظامی ، خواهند توانست به آسانی وارد یک (یکجانبه گرایی آتلانتیکی) شوند و آن را با هزینه های شرکت در عملیات های نظامی توجیه نمایند ، بویژه در عملیاتهایی که منافع آمریکایی ها مستقیما مطرح نبوده و در عین حال پاسخی به مطالبات کنگره و افکار عمومی آمریکا باشد .

در حقیقت رابطه شکاف بین مشارکت عمدتا آمریکایی و اتخاذ تصمیمات چند جانبه توسط آمریکایی ها بد فهمیده شده است . از منظر آنان ، اروپایی ها که کمترین میزان مشارکت در عملیات های نظامی دارند ، به چه حقی میتوانند خود را در یک سطح برابر با آمریکایی ها در روند تصمیم گیری قرار دهند .
به شیوه سازمان ملل ، جایی که اتفاق بالا در مجمع عمومی و حق وتوی اعضای شورای امنیت موجب محدود شدن رهبری آمریکا میگردد ، ناتو (با رعایت پیمان واشنگتن) بیش از پیش خود را به مثابه " تریبون آزاد متحدین " که صدای آمریکایی ها در آن دارای وزن ویژه ای است ولی تفوق خود را از دست داده تحمیل می نماید .
در چنین شرایطی ناتو سیاست خارجی آمریکا را مهار خواهد کرد و لذا شایسته  یک اصلاح (رفرم) عمیق ، حتی صریح و قاطع تر ، یعنی کنار گذاشتن واشنگتن خواهد بود که از نظر متحدین اروپایی آمریکا به عنوان بازگشت این کشور به انزوا گرایی تلقی خواهد شد .
ناتو با فاصله گرفتن محسوس و بیش از پیش از منافع آمریکا ، اما نیازمند مشارکت فعال یک متحد " ضروری " (یعنی آمریکا) به سوی عملکرد سازمان ملل نزدیک تر خواهد شد ، هر چند نسبت به امریکا منتقد بماند .
لی هامیلتون مدیر " مرکز وودرو ویلسون" با  این وجود اشاره میکند که منافع آمریکا و سازمان ملل تفکیک ناپذیر نیستند و بر خلاف آنچه اغلب نمایندگان کنگره آمریکا فکر میکنند تقویت اختیارات سازمان ملل در خدمت سیاست خارجی واشنگتن قرار خواهد گرفت .در نتیجه ، برای آمریکا بهتر خواهد بود بجای اینکه به دنبال مخالفت با سازمان ملل باشد برای تقویت آن تلاش نماید ، بدهی های خود را به سازمان ملل بپردازد و بجای تحمیل اصلاحات مورد نظر خود ، در مورد آنها به گفتگو بنشیند . به عقیده وی " از بعضی جهات اگر سازمان ملل وجود نداشت ، می بایست آن را ابداع نمود " . این سازمان شاید بتواند حتی محل تشکیل ائتلاف های بسیار گران برای مقامات آمریکا باشد زیرا در این صورت این قدرت اول جهان میتواند تعدادی از کشورها را با هدفش همراه نماید ، به سیاست خارجی خود مشروعیت بخشد و آنها را در هزینه عملیات های نظامی مشارکت دهد . اما حقیقت جنگ خلیج فارس در کوزوو تکرار نشد و ناتو مانند بازوی مسلحی که براحتی قابل بکار گیری است ظاهر گردید و لذا به عنوان رقیب جدید ، سازمان ملل خود را تحمیل کرد ، جایی که امکانات متعددی برای از کار انداختن ابتکار عمل های آمریکا وجود داشت و دستیابی به موفقیت بسیار آسان بود .
تقویم اجلاس واشنگتن حل و فصل بحران کوزوو توسط سازمان ملل را به تاخیر انداخت ، به گونه ای که ناتو خود را به عنوان تنها سازمان قادر به حل و فصل این درگیری ها تحمیل نمود و بدین سان خود را از نظارت سازمان ملل و اقتدار آن رها ساخت .
همانگونه که آقایان پل کیله و فرانسوا لامی اشاره کردند ، " اگر این اجلاس به تعویق افتاده بود - همانطور که وقتی روشن شدن عملیات متحدین به درازا خواهد کشید برخی تعویق اجلاس را درخواست کردند - بدون شک خاتمه درگیری به مراتب سریعتر میشد و دخالت ناتو شاید به عنوان اقدام آمریکا با هدف دور زدن سازمان ملل محسوب نمیگردید " . مناقشات روابط سازمان ملل متحد و ناتو پس از بحران کوزوو را میتوان موازی و مضاعف شدن نقش این دو سازمان ، جست جوی استقلال ، یا به عبارت ساده تر اراده خدمت به طرح های اینترناسیونالیستی تر و بشر دوستانه تر و از این جهت که نزدیک به آرمانهای سازمان ملل اما با کارایی بیشتر بر شمرد .
به هر حال این اتحاد جدید تقویت شده از خارج از طریق گسترش ناتو ، اما شکننده از داخل به دلیل وجود مخالفت ها و انتقادها ، وارد نیمه قرن دوم حیات خود شده است این واقعیت . این واقعیت که مقامات سیاسی و کارشناسان اروپایی و آمریکایی بر روی جنبه های سیاسی مشارکت ناتو در جنگ کوزوو متمرکز گردیده اند جریان خود جنگ را مخفی نموده است . به همین جهت است که نیروهای مسلح اولین اتحاد نظامی جهان می بایست از استراتژیک های یوگوسلاو که مهتر و تبحر زیاد خود را برای کاهش تلفات و ضایعات بکار بستند درسهای زیادی بیاموزند ...

پایان قسمت اول
ادامه دارد

________________________
منبع

برگرفته از کتاب جنگ های نامتقارن ، نوشته کورمونت و بارتلمی ، ترجمه علی سجادی و غلامرضا آتش افروز ، ص 130 - 139  
استفاده از مطلب تنها با ذکر آدرس صفحه میلیتاری http://www.military.ir و منابع اقتباسی بلامانع است

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
وبگاه میلیتاری یکی از جامع ترین وب سایت های حوزه نظامی در ایران می باشد. این وبگاه کار رسمی خود را از شهریور ماه سال 92 آغاز کرد. همواره هدف و تلاش این وبگاه خدمت به حوزه نظامی کشور عزیزمان ایران بوده و وابسته به هیچ جناح و گروه خاصی نیست. از شما دعوت می شود با پیوستن به این وبگاه برای ما دلگرمی بزرگی باشید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 583
  • کل نظرات : 20
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 137
  • آی پی امروز : 120
  • آی پی دیروز : 305
  • بازدید امروز : 382
  • باردید دیروز : 1,529
  • گوگل امروز : 6
  • گوگل دیروز : 44
  • بازدید هفته : 7,109
  • بازدید ماه : 19,162
  • بازدید سال : 158,290
  • بازدید کلی : 5,101,279