پس از اين وقايع، گلدا ماير تصميم گرفت كه انتقامي سخت از فلسطينيان بگيرد. او فرماندهان ارشد ارتش و موساد را گرد هم آورد و پس از استماع شنيدن نظرات ايشان، تصميم گرفت كه به مسئوليت خويش، عمليات انتقامي را اجراء كنند. اين عمليات، عمليات خشم خدا (Wrath of God) نام گرفت.
گلدا میر - نخست وزیر وقت اسرائیل
در اين عمليات، نام يازده نفر از اعضاي بلندپايهي سپتامبر سياه قرار داشت و تصميم بر اين بود كه هر يازده نفر كشته شوند. گروهي پانزده نفره از بهترين و زبدهترين مأمورين موساد تشكيل و در قالب تیم هایی كه با يكديگر در ارتباط نبوده و هركدام تنها با يك نام مستعار (كه يك حرف عبری بود)، شناخته ميشدند. حتي مأمورين موساد نيز از وجود اين افراد آگاهي نداشتند و تنها مسئولين بلندپايهي موساد و ارتش و شخص نخستوزير از هويت حقيقي اين افراد باخبر بودند. منبع اطلاعاتي ايشان نيز يك عمدتاً گروه های زیرزمینی یا رابط های سرویس های جاسوسی کشورهای میزبان بودند که البته بصورت غیرمستقیم، اطلاعات جمع آوری شده از موساد را به ایشان منتقل میکردند (و خود تیم های عملیات نیز این را نمی دانستند.).
بدين ترتيب، عمليات خشم خدا، شش هفته پس از واقعهي مونيخ آغاز شد. اولين هدف كه «وائل زعيتر»، شاعر و نويسندهي تواناي فلسطيني بود شهر رم (ايتاليا) شناسايي و با شلیک دوازده گلوله از ميان برداشته شد.
جسد غرق به خون وائل زعیتر - شاعر توانای فلسطینی
هدف دوم، دكتر «محمد الهمشاري» بود كه بسياري، وي را مغز متفكر سپتامبر سياه ميدانستند. وي نيز در دفتر كارش (كه محل زندگياش نيز بود) در شهر پاريس (فرانسه) به شهادت رسيد. پس از اين ترور بود كه سپتامبر سياه، دست به تلافي زده و بمبي را توسط نامه به سفارت اسرائيل در لندن فرستاده و «دكتر امير شهوري» در اين ماجرا كشته شد. اين پاسخي بود به ترور همشاري و زعيتل و از اين پس بود كه جنگ خونين سپتامبر سياه و تروريستهاي موساد آغاز شد. پس از اين نيز هر ترور از طرف اسرائيليها، با يك ترور از سوي سپتامبر سياه پاسخ داده شد و اين قضيه به اثبات كرد كه پاسخ خون، خون است و اين چرخه، پاياني ندارد.
پس از آن، «حسین البشير» را (كه وي را رابط K.G.B ميدانستند) با بمبگذاري در هتلي در قبرس نابود ميسازند. هدف بعدی پروفسور باسیل الخبیسی بود که در دانشگاه امریکایی های بیروت، حقوق تدریس مینمود. وی نیز هدف 12 گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید.
اما مهمترين عملياتي كه انجام گرفت، عمليات چشمهي جوانان (Spring of Youth) بود كه منجر به ترور سه تن از فرماندهان ارشد سپتامبر سياه و پی ال او (ساف) با نامهاي «كمال عدوان، كمال ناصر و محمود یوسف النجار ملقب به ابو يوسف (سومين فرد مهم فلسطيني، پس از ياسر عرفات و محمود عباس)» شد. اين افراد در بيروت شناسايي شدند. ولي از آنجا كه ارتش قرار بود اين عمليات را انجام دهد و از طرفي، تروريستهاي موساد نيز علاقه داشتند كه اين (به اصطلاح) افتخار!! را به نام خويش رقم بزنند، مشكلي بين تروريستها و موساد پيش آمد و باعث ناخرسندي رؤساي موساد گرديد. ولي نهايتاً بر اين توافق شد كه اين عمليات مشتركاً انجام گيرد. رهبري كماندوهاي ارتش با ايهود باراك (نخستوزير پيشين اسرائيل) بود و اين گروه به همراه تروريستهاي موساد، موفق به از میان برداشتن هر سه هدف خويش شدند. در اين عمليات، عدهاي از افراد (منجمله ايهود باراك) با پوشيدن لباس زنانه، هرگونه شك فلسطينيان و لبنانيها را از بين بردند و باعث شد كه عمليات بدون كوچكترين مشكلي انجام گيرد و نارضايتي رؤساي موساد نيز برطرف گردد! البته با درگیر شدن مجاهدین، عملاً کشتاری فراتر از ترور سه نفر صورت پذیرفت و طبق منابع مختلف بین 12 الی 100 نفر!! کشته از مجاهدین فلسطینی مخابره گردید و اسرائیلی ها نیز 2 نفر تلفات دادند (ولی هدف اصلی که ترور سه نفر فرمانده بود با موفقیت انجام پذیرفت.).
سه ماه پس از اين ترور، «علي حسن سلامه»، فرماندهي ارشد سپتامبر سياه و يكي از اصليترين طراحان عمليات مونيخ در نروژ شناسايي شد. ولي به اشتباه يك گارسون مراكشي به همراه همسر باردارش كشته شد و سلامه از اين واقعه، جان سالم به در برد. پس از اين واقعه، شش نفر از تيم ترور اسرائيلي توسط پليس نروژ در هنگام خروج از كشور بازداشت و زنداني ميشوند.
علی حسن سلامه - از رهبران سپتامبر سیاه و طراح اصلی عملیات المپیک مونیخ
پس از آن، يك عمليات خودسرانه توسط اين جوخه انجام ميگيرد. هدف، زئيد موچاسي (رابط K.G.B پس از حسين الشير) بود كه در شهر آتن (يونان) شناسايي شد. انجام اين عمليات از نظر موساد يك حماقت كامل بود. چرا كه در اين عمليات، يكي از محافظين روسي موچاسي نيز كشته شد و همين باعث شد كه K.G.B نيز در اين قضيه وارد شده و به دنبال تروريستهاي اسرائيلي بگردد و انتقام مأمور خويش را بگيرد. انتقامي كه البته با دريافت اطلاعات از خود موساد صورت گرفت!
یکی دیگر از اهداف، محمد بودیا بود که در فرانسه شناسایی و توسط بمبی که در زیر صندلی خودروی وی کار گذاشته شده بود، به شهادت رسید.
يكبار ديگر، تیم ترور شانس نابودي سلامه را پيدا كرد. وي در لندن شناسايي شد. ولي اينبار نيز به كمك مأمورين C.I.A از خطر ترور نجات پيدا كرد و باز هم در كشتن وي نا اميد شدند. بار ديگر، سلامه در تريفا (از سواحل اسپانيا) شناسايي شد كه اينبار نيز اين عمليات بيفرجام باقي ماند.
اما سرانجام اين گروه موفق با شكار سلامه در نروژ شدند. آنها طي يك عمليات سري و بسيار سخت و پيچيده، يك زن به نام «اريكا چمبرز» را به درون سازمانهاي پناهندگان فلسطيني در لبنان فرستادند. اريكا در آنجا با سلامه آشنا شد كمكم اعتماد وي به خود را جلب نمود و بدين ترتيب به وي نزديكتر شد. همين اعتماد سلامه بود كه باعث شد وي از نقشهي موساد غافل شده و اطلاعات مسير عبور و مرورش را لو بدهد. اريكا فوراً با گروه تروريست ارتباط برقرار كرده و مهياي عمليات ميشود و سرانجام با بمبگذاري در ماشين خود و در مسير علي حسن سلامه، وي و هشت نفر ديگر را به شهادت رساند.
تصویر سمت چپ : خودروی منهدم شده علی حسن سلامه - تصویر سمت راست : اریکا چمبرز؛ کسی که با ارائه ی اطلاعات مسیر عبور سلامه، باعث ترور وی توسط تروریست های موساد گردید.
این، تنها بخشی از افراد ترور شده (و البته مهم سپتامبر سیاه و PLO) بود. اما همانطور که پیش بینی میشد، این عملیات واکنش های اروپایی ها را در پی داشت.
ديگر صبر دولتهاي اروپايي لبريز شده بود. از همان ابتدا، دولتهاي اروپايي نسبت به اين ترورها واكنش نشان دادند. زيرا اين ترورها در اروپا، امري غيرعادي به شمار ميرفت و حساسيتهاي زيادي را نيز برميانگيخت (و درست علت اصلي انتخاب و ترور اين اهداف، بخصوص به وسيلهي بمبگذاري از سوي موساد نيز همين بود!!). منبع و منشاء اين ترورها نيز كاملاً مشخص بود. به همين دليل از ابتدا ناخرسنديهاي بسياري بوجود آمده بود و از همان ابتدا و پس از هر ترور، سفراي اسرائيل در كشورهاي ميزبان اين عملياتها، فرا خوانده شده و نارضايتي دولتها از اين طريق به اسرائيل ابلاغ ميشد. اما پس از كشتهشدن يكي از شهروندان هلند و هشت شهروند نروژي، اروپا فشار بسيار زيادي به اسرائيل وارد كرد و اسرائيل هم به ناچار، دستور به توقف اين عمليات خونبار داد و بدين ترتيب عمليات خشم خدا پس از هشت سال (1972-1979) و با كشتهشدن بيش از ده عضو مهم فلسطيني سپتامبر سياه (كه 9 نفر آن از اعضاي از پيش نشانشدهي گلدا ماير و موساد بودند)، به پايان رسيد و پس از آن، ترورهاي دولتي اسرائيل، متمركز در كشورهاي عربي، بخصوص لبنان و فلسطين گرديد و تا به امروز نيز اين ترورها ادامه داشته كه مهمترين آنها، ترور «شيخ احمد ياسين»، «عبدالعزيز رنتيسي» و «خالد مشعل» بود. اين حركت اسرائيل، بابي را باز كرد كه تروريسم دولتي را پرورش داد و باعث شد كه بعدها دولت آمريكا نيز مخالفين و افرادي كه به زعم خويش خطرناك هستند را در كشورهاي مختلف ربوده و يا ترور نمايد.
نتيجهگيري
مبارزات حق عليه باطل، از اولين دوران زندگي آدمي تا به امروز وجود داشته و تا آخرين روزهاي حيات بشر نيز ادامه خواهد داشت. اما امري كه اين وسط تعيين كننده است، روش مبارزه و انتخاب صحيح راه مبارزه براساس شرايط است.
همواره مردم براي مبارزان آزادي، ارزش و احترام زيادي قائل بودند. چرا كه مردانه ميجنگيدند، هدف مقدسي داشتند، شجاعت داشتند و تنها به دشمن خويش حمله ميكردند و كاري به مردم عادي نداشتند. به همين دليل هم بسياري از مبارزات براي آزادي، به سرانجام رسيد و اگر هم سركوب شد، نام آنها در تاريخ ماندگار شد. اين مبارزات در هر كشوري انجام گرفت. از اسكاتلند و ايرلند گرفته تا حتي ژاپن و چين كره و البته ايران عزيز. مبارزاتي كه مشهور به مبارزات چريكي يا نامنظم بوده و در آن، شجاعت و درايت حرف اول را ميزند.
اما پس از جنگهاي جهاني، كمكم اين مبارزات به انحراف كشيده شد. پارتيزانها و چريكها كمكم شجاعت خويش را از دست داده بودند. مبارزين ايرلندي، ديگر به جاي اينكه مستقيماً بجنگند، رو به روشهاي ناجوانمردانه آورده بودند؛ بمبگذاري!
پديدهي شوم بمبگذاري بسيار سريع همچون غدهاي سرطاني، جهان را در بر گرفت. اين روش به ظاهر بسيار مطمئنتر و بيخطرتر از مبارزات چريكي بود. اما يك ايراد عمده داشت. علاوه بر وحشيانهبودن اين روش، كشتهشدن گناهكاران و بيگناهان حاصل اين روش شوم بود. روشي كه شايد بيشتر از آنكه براي پيشبرد مبارزات در نظر گرفته ميشد، براي ايجاد ترس و رعب و وحشت به كار برده ميشد و در اين ميان خون بيگناهان بسياري ريخته ميشد و اين تنها به بدنام كردن گروهكهاي مبارز منجر گرديد.
ديگر مردم دل خوشي از مبارزان نداشتند. چرا كه آنها را تروريستهايي ميديدند كه جان مردم بيگناه برايشان كمترين ارزشي نداشته و تنها به مقصد و مقصود خويش فكر كرده و مينگرند و امري كه همواره مبارزين رعايت ميكرده و آن حفظ جان بيگناهان بود، كاملاً به ورطهي فراموشي سپرده شد.
مبارزات مردم فلسطين هم از دو بخش تشكيل ميشد. بخش اول، مبارزات چريكي فلسطينيان بود كه تا آن زمان، بسياري از اعراب از آن حمايت ميكردند و كشورهاي مختلف، به هر طريقي به مبارزين فلسطيني كمك ميكردند. اما پس از تشكيل گروه سپتامبر سياه، اين مبارزات نيز به سوي تروريسم گرايش پيدا كرد. يعني به جاي مبارزهي مستقيم و چريكي، به بمبگذاري در جاهاي مختلف و انجام عملياتهاي تروريستي روي آوردند. آنها در مكانهاي عمومي بمبگذاري ميكردند و بسياري از انسانهاي بيگناه را به همراه ارتشيان و نظاميان صهيونيست، به كام مرگ كشاندند. امري كه به مذاق بسياري، خوش نيامد و باعث ايجاد تفرقه در مبارزين فلسطيني شد و حتي كار را به جايي كشاند كه مبارزي مثل ياسر عرفات، به اين نتيجه برسد كه اين ترورها، جز پاسخ ترور وار اسرائيل، به هيچ نتيجهاي نميرسد. به همين دليل بهتر است كه سمت و سوي مبارزه را تغيير داد و كار را از مبارزه به مذاكره كشاند.
كشورهاي عربي هم كمكم دست از حمايت از مبارزين فلسطيني برداشتند و عملاً گروههايي چون سپتامبر سياه، در انزوا قرار گرفتند و اين درست چيزي بود كه اسرائيل انتظارش را ميكشيد. البته بسياري از فلسطينيان از اين حركت سپتامبر سياه حمايت ميكردند. ولي هيچگاه به تبعات آن دقت نكردند. كمترين حاصل اين عملياتهاي تروريستي، ايجاد تروريسم دولتي اسرائيل بود. همانطور كه عنوان شد، حادثهي مونيخ دليل بسيار موجهي براي دولت اسرائيل بود كه مخالفين خويش را به روشي كه خودشان به كار گرفتهاند، نابود سازد. حال اينكه اسرائيل پيش از غصب فلسطین، همين ترورها را نيز انجام ميداد. ولي فلسطينيها درست همان اشتباهي را كردند كه همهي رهبران از آن بيم داشتند. تغيير مسير از مبارزه به تروريسم.
متأسفانه اين مبارزات تروريستي، تا به امروز ادامه داشته و دارد. البته شايد عنوان شود كه چون هدف فلسطينيان مقدس است، پس نميتوان نام ترور را بر اين عمل قرار داد. اما بهتر است بدانيم كه كسي كه ترور ميكند، هميشه براي خود هدفي دارد و اين هدف، مسلماً برايش مقدس است. خواه هدف، دين باشد و يا سرزمين و يا خانه و ناموس. هريك از اينها اهداف مقدسي است. اما انتخاب راه نادرست، اين اهداف را نيز بيارزش ميسازد. همانطور كه حزبالله لبنان تا قبل از مبارزات صحيح چريكي، يك گروهك تروريستی شناخته ميشد (بعلت عملیات های استشهادی، بمب گذاری ها و ...)، ولي امروز همه از آن به نيكي ياد كرده و مبارزات مردانهي آن را به ياد ميآورند. ديگر كسي به ياد ندارد كه همين حزبالله هم سابقاً با بمبگذاري در ماشينها و يا بستن بمب به افراد و انفجار آن در محل مورد نظر، درست اعمال تروريستها را انجام ميداد (البته این مقاله مربوط به سال 2006 بود. زمانی که دید مثبتی نسبت به حزب الله لبنان بین اعراب و حتی اروپایی ها وجود داشت. دید مثبتی که با دخالت نظامی حزب الله لبنان در سوریه، عملاً از بین رفت.). امروزه وقتي چنين مبارزات چريكي و مسلحانهاي را جهانيان مشاهده ميكنند، لب به تحسين آن گشوده و حتي از آن حمايت نيز ميكنند. حال اينكه 58 سال (در حال حاضر 66 سال) از غصب فلسطين ميگذرد و هنوز ميبينيم كه جهانيان در برابر اين قضيه سكوت اختيار كردهاند. چرا كه راهي كه فلسطينيان برگزيدند، راه غلطي بود و چارهاي جز سكوت نبوده و نيست. ولي مسلماً اگر همين فلسطين، از سبك مبارزات حزب الله لبنان، درس گرفته و سمت و سوي مبارزاتش را تصحيح نمايد، مسلماً هم نام تروريست از مسلمانان گرفته خواهد شد و هم نام مقدس جهاد و مجاهد، دوباره احياء خواهد شد و جهانيان معني حقيقي جهاد در راه خدا را به خوبي درك خواهند كرد. همانطور كه همه، بخصوص اسرائيليها اين معني را در برابر شيعيان لبناني درك كرده و فهميدند كه مسلمان واقعي اگر اقدام به جهاد نمايد، از هيچ قدرتي هراسان نخواهد بود. اما اين امر زماني تحقق مييابد كه حقيقتاً اهميت اين موضوع را درك كرده باشند و متوجه شده باشند كه نتيجهي اين اشتباهشان چه بوده است. اگر از همان ابتدا به اين امر توجه ميشد، گروهكهايي چون القاعده و طالبان، هيچگاه جرأت نميكردند كه به نام اسلام و با عنوان جهاد، اعمال تروريستي انجام دهند و جهانيان نيز مسلمانان را تروريست بشناسند.
اميدوارم كه مسلمانان از اشتباهاتشان درس بگيرند و با انتخاب صحيح مسير حركت خويش، راه سعادت را براي خود و ساير همكيشان و هموطنانشان برگزينند و با انتخاب مسيرهاي ناصحيح و انحرافي، فرصتي را پيش نياورند كه دولتهاي غربي، از همين حربه برعليه ايشان استفادهكرده و مبارزات مقدس مسلمين را در پس پردهي شوم ترور بپوشانند.
منبع :
http://www.military.ir/forums/topic/29531-سپتامبر-سیاه-و-فرجام-ترور/?p=473815