loading...

میلیتاری (Military) |مقالات نظامی

وقتی صحبت از هیتلر و نازیسم به میان می آید،بی درنگ ذهن اغلب ما به سمت جنگ و خونریزی ،نژادپرستی،دیکتاتوری و کوره های آدم سوزی و ... می رود. اما آیا تاکنون این سوال برای ما پیش آمده است که مردم آلمان

آخرین ارسال های انجمن
عادل خوجه بازدید : 3454 جمعه 27 دی 1392 نظرات (1)

وقتی صحبت از هیتلر و نازیسم به میان می آید،بی درنگ ذهن اغلب ما به سمت جنگ و خونریزی ،نژادپرستی،دیکتاتوری و کوره های آدم سوزی و ... می رود. اما آیا تاکنون این سوال برای ما پیش آمده است که مردم آلمان در زمان حکومت نازی ها در چه شرایط رفاهی به سر میبردند؟ وضعیت اقتصادی رایش سوم چگونه بود؟
متاسفانه ما همیشه درباره هیتلر و اردوگاه هایش میشنویم،هیتلر و یهودیان،اما هرگز درباره خدمات اقتصادی و اجتماعی رایش سوم اطلاع چندانی نداریم. به هر رو، یک چیز روشن است: اقتصاد آلمان در سال های پس از به قدرت رسیدن هیتلر و به ویژه دوره شش ساله پیش از آغاز جنگ، با قدرتی توفنده به پیش رفته و وضع مادی مردم آلمان از هر لحاظ بهبود یافته بود.

وقتی این باروری اقتصاد نازی را در کنار آن سکوت نسبی پیرامون اندیشه های اقتصادی نازیسم بگذاریم، ممکن است این شائبه در ذهن برخی شکل بگیرد که آیا به واقع در آلمان نازی، معجزه ای اقتصادی در کار بوده که دول متفق پس از جنگ برای حفظ وجهه نظامات اقتصادی خود با دسیسه چینی سعی کرده اند بر آن سرپوش بگذارند؟ یا به عبارت بهتر، آیا در این اقتصاد راه سومی در کار بوده است؟در این مقاله می کوشیم با نگاهی به اقتصاد نازیسم و آلمان نازی، پاسخی درخور برای این پرسش بیابیم.


بخش اول: وضعیت آلمان قبل از به قدرت رسیدن هیتلر

جنگ جهانی اول چنان خونین و ویرانگر بود که تا آن زمان سابقه نداشت.تانک ،هواپیما و توپخانه سنگین برای نخستین بار در این جنگ به کار رفت.

جنگ جهانی اول با پیروزی متفقین که متحمل تلفات بسیار سنگینی شده بودند به پایان رسید.این دولت های متفق در سال 1918 یک هدف عمده داشتند: حصول اطمینان از اینکه آلمان دیگر هیچگاه تهدیدی برای آنها محسوب نشود.
چنانکه سیاستمدار بریتانیایی، سِر اریک گِدِس در پایان جنگ اظهار داشت: "آلمانی ها قرار است چلانده شوند همانطور که یک لیمو ترش را می چلانند تا هسته ها بیرون آیند ."

متفقین پیروز برای تضعیف آلمان معاهده ورسای را پیش نهادند که درآن تعداد زیادی_در مجموع 440_ شرط را برشمردند که آلمان میبایست آنها را می پذیرفت.
این معاهده چنان سختگیرانه بود که برخی از آمریکاییهای دست اندرکار تهیه آن صادقانه احساس شرمساری میکردند.سرانجام که شرایط معاهده نوشته شد،رابرت لانسینگ وزیر امور خارجه ایالات متحده تصدیق کرد که شرایط صلح بی اندازه خشن و تحقیرآمیز به نظر میرسد.حتی خود ویلسون،رئیس جمهور آمریکا نیز گفته بود: "اگر من آلمانی بودم فکر میکنم هرگز نباید آنرا امضا میکردم."

شرایط معاهده:

برخی از شرایط تلاش آشکار برای کاهش توان نظامی آلمان بود.معاهده تنها یک نیروی صد هزار نفری را برای آلمان مجاز میشمرد که بخش بسیار کوچکی از نیرویی بود که آلمان در دوره جنگ در اختیار داشت.نیروی دریایی آلمان ناگزیر بود زیر دریایی های خود را تحویل دهد و تنها حق داشت شش ناو جنگی قدرتمند خود را نگه دارد. معاهده همچنین آلمان را از ساختن تانک، هواپیماهای نظامی، توپخانه های سنگین و دیگر جنگ افزارهای تهاجمی منع میکرد.
دیگر شرایط معاهده آلمان را از بیشتر قلمروش محروم میکرد.مستعمرات آلمان در آفریقا،چین و حوزه اقیانوس آرام گرفته شد.ایالت های آلمانی زبان آلزاس و لورن واقع در مرز فرانسه و آلمان به فرانسه واگذار گردید.اراضی وسیعی که زمانی در تصرف آلمان بود جدا و به لهستان واگذار شد.راین لند اراضی حاصلخیز غرب رود راین به متفقین سپرده شد.
معاهده نه تنها وسعت، جمعیت و توان نظامی آلمان را کاهش داد بلکه بر اقتصاد آن نیز اثر گذاشت.بسیاری از اراضی ای که به تصرف متفقین درآمد نواحی مهم صنعتی و کشاورزی بودند.

پیامدهای معاهده صلح ورسای بر اقتصاد آلمان:

معاهده موارد ذکر شده زیر را از آلمان ستاند:

1- 13%قلمرو و 10% جمعیت آن کشور

2- 75% معادن آهن، نصف معادن زغال سنگ، سه چهارم معادن روی، نصف معادن سرب و تقریباً تمامی معادن پتاس آن کشور

3- تقریبا تمام سرمایهگذاریهای خارجی آلمان که بالغ بر یک دهم کل ثروت آن کشور میشد

4-یک ششم محصول کشاورزی و یک دهم کارخانههای صنعتی آن.

مقصر و شرمنده :

ما تکان دهنده ترین بخش های معاهده ورسای آن چیزی بود که به بندهای مقصر بودن معروف شد.طبق این شرایط آلمان مقصر شروع جنگ شناخته شد و میبایست مسئولیت پرداخت غرامت جنگی را عهده دار شود. بنابراین آلمان را موظف به پرداخت حدود 100 میلیارد دلار(بیش از 600 میلیارد دلار امروزی) کردند.
اما آلمان به هیچ وجه در شرایطی نبود که بتواند این مبلغ را پرداخت کند.آخرین ماه های جنگ اقتصاد این کشور را نابود کرده بود و حتی بدتر از آن آلمانی ها تقریباهیچ مواد غذایی نداشتند و نبود مواد غذایی سبب قحطی شده بود.
تاریخدان آلبرت مارین مینویسد:"اسکلت های متحرک در جستجوی اسب های مرده پرسه میزدند و بر سر یک تکه گوشت گندیده با هم گلاویز میشدند.گرسنگی هر روز صدها نفر را از پا درمی آورد.غالبا برای تابوت چوب موجود نبود و مردم را در گورهای دسته جمعی دفن میکردند.جسد کودکان خردسال را درجعبه های مقوایی قرار میدادند."

با امضای پیمان ورسای از 1919 تا 1923 تقریبا تمام درآمد خانوار صرف هزینه غذا میشد.

مطالبات متفقین از آلمان نه تنها غیرمنصفانه بلکه غیر واقع بینانه بود.آلمان نیز مانند فرانسه و انگلستان ویران شده بود.اقتصادش آشفته،مردمش گرسنه و صحنه سیاسیش بی ثبات و پرآشوب بود و کاملا مشخص بود که آلمان از پس چنین غرامتی برنخواهد آمد.

آلمان نه تنها با کمپود پول مواجه بود بلکه راه های چندانی هم برای کسب درآمد نداشت.متفقین بهترین معادن و کارخانه های آلمان را تصاحب کرده بودند. اجناسی هم که میتوانست تولید کند به بازارهای متفقین راه نداشت.
ویلهلم دوم امپراتور آلمان نیز پیش از پایان جنگ به دلیل وقوع آشوب داخلی و شورش در کشور توسط کمونیست ها،به هلند گریخته بود و قدرت سیاسی را در آلمان به طرز خطرناکی بلاتکلیف رهاکرده بود.

بنابراین چه دلیلی داشت که متفقین مردم آلمان را که اینک بدون امپراتور بودند به این شکل مجازات کنند؟
در تاریخ جنگ ها و معاهدات، سابقه نداشت ملتی اینگونه تحقیر و خرد شود.

هیئت دیپلماتیک آلمان با 280 عضو راهی فرانسه شد تا معاهده را امضا کند. رهبران فرانسه دستور اکید داده بودند که قطار حامل این هیئت نمایندگی با سرعت 16 کیلومتر در ساعت حرکت کند تا آلمانی ها بتوانند خرابی هایی را که به قول فرانسویها مسببش بودند، ببینند.هنگامی که نمایندگان آلمان به ورسای رسیدند، ژرژ کلمانسو نخست وزیر فرانسه با لحن تندی با آنها صحبت کرد و گفت: " وقت آن رسیده که حساب های سنگینمان را تصفیه کنیم."

شایان توجه آن که متفقین در جریان نوشتن معاهده جایی برای آلمانی ها در میز مذاکرات در نظر نگرفته بودند، تنها پس از آنکه به امضای آلمان نیاز افتاد از نمایندگان آلمان دعوت به عمل آمد.

تاریخ نگار چارلز براسِلِن فلاد مینویسد:
"در سرتاسر آلمان از درد و خشم ناشی از تحقیرشدگی فریاد و فغان برخاست."
دولت آلمان به منظور پاسخگویی به مطالبات هم مردم نگون بخت خودش و هم متفقین،شروع به چاپ اسکناس بیشتر کرد.از آنجا که فرانسوی ها و دیگر متفقین مقدار زیادی از طلاهای آلمان را از خزانه ملی این کشور به سرقت برده بودند،برای اسکناس هایی که چاپ میشد پشتوانه ای وجود نداشت.133 چاپخانه دولتی با 1783 دستگاه چاپ روز و شب مشغول تولید پول کاغذی به نام مارک شدند. از آنجا که چیز با ارزشی پشتوانه این مارک ها نبود، ارزش آنها به سرعت سقوط کرد. به عنوان مثال در سال 1919 نه مارک برابر یک دلار آمریکا در بازار جهانی بود.اما درسال 1923 رقم باور نکردنی چهار تریلیون مارک برابر تنها یک دلار بود! با این حال دولت هنوز به چاپ اسکناس های بی ارزش ادامه میداد.

تورم افسار گسیخته سطح زندگی مردم را در آلمان به شدت تحت تاثیر قرار داد.قیمت ها تنها در یک روز صد برابر و گاه بیشتر میشد.حقوق بگیران مجبور بودند برای حمل حقوقشان به خانه،گاری یا چرخ دستی به سر کارشان بیاورند،چون در جیب یا کیف جا نمیشد.

کارخانه ها به کارگرانشان 2 بار در روز دستمزد پرداخت میکردند و به آنها مرخصی کوتاه مدت میدادند تا پیش از آنکه قیمت ها بالاتر رود برای خانواده خود مواد غذایی بخرند.

هیچ کس در آلمان یا حتی در تمام اروپا چنین تورمی ندیده بود. فحشا،بزهکاری و مفاسد اجتماعی سراسر جامعه را در بر گرفته بود.حق اشتراک یک روزنامه در برلین از هفته ای شش مارک به بیش از پانصد میلیارد مارک ترقی کرد و از آنجا که پول کاغذی این قدر بی ارزش بود،مردم از آن برای عایق بندی،کاغذ دیواری، و حتی به عنوان کاغذ باطله برای روشن کردن اجاق آشپزخانه شان استفاده میکردند.مردم با سوزاندن این اسکناسها خود را گرم نگه میداشتند و کودکان نیز خود را سرگرم. زنی شکایت داشت که وقتی یک سبد بزرگ پر از اسکناس را برای چند دقیقه جلوی یک مغازه جا گذاشت،دزدی سبد را ربود،اما اسکناس ها را باقی گذاشت!

این فضای پرآشوب و دهشتناک صحنه را برای یک جوان اتریشی و سرجوخه سابق ارتش آلمان مهیا کرد تا حرکت خود را به سوی قدرت آغاز کند......

بخش دوم:اقتصاد آلمان پس از به قدرت رسیدن هیتلر

 




توضیح: این بخش به دو عنوان ماهیت اقتصاد ناسیونال سوسیالیست(ضدیت با کمونیسم،ضدیت با سرمایه داری) و اقدامات اقتصادی نازیها(قبل از جنگ،پس از جنگ) تقسیم گردیده است که در این پست به شرح ماهیت اقتصاد ناسیونال سوسیالیست میپردازیم.به دلیل اقتصادی بودن مبحث،از شرح وقایع و بیان مسیرهایی که هیتلر جهت نیل به قدرت پیمود، چشم پوشی شده است.



مقدمه:


آلمان جنگ زده در نیمه دوم دهه 20 تازه داشت با سرمایهگذاریهای خارجی و تخفیفهای متفقین زیر بار مشکلات کمر راست میکرد که بحران بزرگ اقتصادی 1930 از راه رسید. این رخداد برای ایالات متحده یک فاجعه بود.سرمایه داران وحشت زده آمریکایی خواستار بازگرداندن وام هایی شدند که به جمهوری در حال دست و پا زدن وایمار داده بودند.شرکت ها و صنایع آلمان که به سبب کمک خارجی تازه داشتند رونق میگرفتند دو مرتبه گرفتار آشفتگی شدند و موج جدیدی از فقر و بیکاری و نارضایتی کشور را دربرگرفت.این بحران برای هیتلر و همحزبیهایش فرصتی استثنايی بود. آنان بی محابا شروع به کوبیدن دولت وقت کردند و سرانجام در سال 1933 توانستند با انتصاب هیتلر به مقام صدر اعظمی،به اهداف خود نایل شوند.


به محض تشکیل کابینه چهار هدف عمده در دستور کار سیاست اقتصادی دولت هیتلر قرار گرفت:
-حذف بیکاری؛
-تجدید سامان صنایع دفاعی؛
-جلوگیری از ظهور مجدد ابر تورم؛
-افزایش تولید کالاهای مصرفی و بالابردن استانداردهای زندگی.

همه این اهداف قرار بود در چارچوب برنامه کلیتر بیست و پنج مادهای حزب ناسیونال سوسیالیست که در 1920 بر سر آن میثاق شده بود، به اجرا گذاشته شوند. اهم اهداف اقتصادی این برنامه عبارت بودنداز:
-حذف تمامی درآمدهای غیرکاری؛
-مصادره کردن رقابت های اقتصادی ناسالم و ختم قاطعانه جنگ سودها
-ملیسازی همه کسب و کارهای شرکت های بزرگ
-تسهیم سود در بنگاههای بزرگ؛
-پوشش گسترده بیمه سالمندی؛
-انجام اصلاحات ارضی متناسب با نیازهای ملی.آنچه که از آمار برمیآید، همگی نشان از موفقیتهای اقتصادی آلمان پیش از جنگ دوم دارد.

ماهیت اقتصاد ناسیونال سوسیالیست

ادعای اصلی نازیها در فضای بحرانزده سالهای 1930، ارائه راهحل سومی بود که نه کمونیسم است و نه سرمایهداری.سیستم اقتصادی که در حکومت نازی به وجود آمد تلفیقی بود از رد سرمایهداری از منظر سوسیالیستی و رد سوسیالیسم اینترناسیونالیستی از منظر ناسیونالیستی.


بدین ترتیب اقتصاد آلمان نازی را نه می توان مانند شوروی یک اقتصاد کاملاً سوسیالیستی دانست و نه می توان آن را مانند آمریکا یک اقتصاد سرمایه داری دانست. اقتصاد آلمان در تئوری به دنبال یک سیستم سوسیالیستی بود اما از سرمایه گذاری خصوصی در چهاچوب منافع ملی و خواستههای دولت نیز پشتیبانی می کرد.
این سیستم به درستی باید «اتحادیه گرا» یا "شرکت مدار" نامیده شود.در چنین سیستمی است که این گونه تلفیقهای خصوصی-دولتی به وجود میآیند که مالکیت خصوصی با کنترلها و محدودیتهایی روبهرو شده و از همه انتظار میرود تا برای نیل به اهداف ملی تلاش کنند. در واقع منافع عمومي همواره مقدم بر منافع فردي شمرده میشود.


دکتر داوود منشی زاده که در طول جنگ جهانی دوم عضو حزب نازی و افسر یگان اس اس بود معتقد بود: "ناسیونال سوسیالیسم دارای محاسن سرمایه داری و کمونیسم و فاقد معایب آنهاست."

داوود منشی زاده




ضدیت با کمونیسم:

نازیها سوسیالیسم کلاسیک را رد میکردند. یکی از باورهای سوسیالیسم مارکس این بود که طبقه هر فرد مهم ترین مشخصه هویت وی است. برای فاشیستها، طبقه کسی را بالاتر ازملیت وی قرار دادن یک اشتباه تلقی میشد، برای آنها این ملیت (یا نژاد) فرد بود که مهمترین مشخصه هویت وی را تشکیل میداد. بنا به عقیده آنها، یک کارگر ایتالیایی نقاط مشترک بیشتری با یک سرمایهدار ایتالیایی دارد تا یک کارگر روسی یا آلمانی. ملیت فراتر از طبقه قرار گرفته بود.

اصطلاح سوسیالیست موجود در عنوان حزب نازی نباید شائبه نزدیکی این دو رویکرد را به ذهن متبادر سازد. سوسیالیسم آن زمان آلمان بیشتر واژهای باب روز بود که اغلب احزاب سیاسی میکوشیدند برای جلب توجه اقشار پایین دست از آن استفاده کنند. چنانکه خود هیتلر درجایی یادآوری میکند: «واژه سوسیالیستی که ما برای خود اختیار کردهایم، هیچ ارتباطی با سوسیالیسم مارکسی ندارد. مارکسیسم ضدمالکیت است؛ سوسیالیسم حقیقی چنین نیست».

از رهگذر اندیشههای نازی، تقابل آنها با کمونیسم کاملا واضح و روشن است از یک سو آن طور که خود هیتلر میگفت، «[ما] تاکید بی چون و چرایی بر مالکیت خصوصی داریم... ما باید مالکیت خصوصی را تشویق کنیم.» نازیها قائل به الغای مالکیت خصوصی نبودند و حتی شواهدی در دست است که آنها در دوره زمامداری خویش برخی خدمات عمومی را نیز به بخش خصوصی واگذاشته بودند و جالب این است که تاريخچه خصوصي سازي در جهان به آلمان نازي باز مي گردد.

پديده خصوصي سازي نقش رو به تکاملي در سياست اقتصادي آلمان ها از دهه 1930 تا دهه1950 ايفا کرد.امروزه خصوصی سازی در بين طرفداران آزادي اقتصادي و كسب و كار خصوصي محبوبيت بالايي دارد. در واقع اين نازي ها بودند که اين اصطلاح را رايج کردند. واگذاری کسب وکارهاي دولتي به دستان بخش خصوصي و بنابراين طبقه سرمايه دار به اجرا درآمد تا وسيله اي براي انباشت درآمد و پس انداز باشد جهت ارتقاي وضعيت اقتصادي و کسب پشتيباني سياسي گروه هاي خاص.

پس از جنگ جهانی دوم بلشویسم و جنبشهای کمونیستی در آلمان درصدد دستیابی به قدرت بودند و نازیسم به عنوان پاسخی به این جنبشهای کمونیستی به وجود آمد که میخواست جایگزین جمهوری بیثبات وایمار شود.

ناسیونال سوسیالیسم در نهایت توانست بر مبلغان کمونیسم غلبه کند؛ زیرا از یک سو برای دولت حاکم که از خطر بلشویسم نگران بود، خوشایندتر از کمونیسم بود و از سوی دیگر با گفتمانی ویژه جدید نظر طبقه کارگر و قشر بیکاران رو به فزونی آلمان را به خود جلب میکرد. آنها با شعارهای خود در حمایت از نیروی کار، مردم ناراضی از سرمایهداری را با وعده محدودسازی سود شرکتها، حذف رانتها و افزایش منافع اجتماعی جلب میکردند و از طرف دیگر نشان میدادند که با مدل اقتصادی و سیاسی ملی گرایانه خود خود خواهند توانست بر مشکل تضاد طبقاتی سرمایهداری غلبه کنند، بیآنکه به ورطه خطرات سوسیالیسم شوروی از قبیل «دیکتاتوری پرولتاریا» یا مالکیت کارگری بر ابزار تولید، فرو بغلتند.

ضدیت با لیبرالیسم(سرمایه داری)

نازیها سرمایه داری و دموکراسی را به عنوان «فردگرایانه» و «جهان گرا» (اینترناسیونالیست)به استهزا می گرفتند.همچنین با تجارت آزاد، مرزهای بین کشورها کم رنگ میشد. معماران انواع جنبشهای فاشیستی فکر میکردند که اهداف جمعی یک ملت، ارزش بسیار بیشتری نسبت به سوداگری احمقانه سرمایهداری دارد. در نتیجه آنها بازارهای آزاد و دیگر دستاوردهای سرمایهداری(و دموکراسی) را رد میکردند.
برنامه 25 مادهاي حزب نازي كه در1920 تدوين شد بر تعدادي سياستهاي اقتصادي تاكيد ميورزيد كه همگي در يك اصل كلي مشترك بودند: «فعاليتهاي فردي نبايد در تقابل با منافع همگاني، بلكه می بایست در راستاي آنها باشد.» اين فلسفه حملهاي به نظام سرمایه داری بود. نازيها هشدار ميدادند كه «ما ميخواهيم جنگي بيامان با تمام آنهايي كه اعمالشان به ضرر منفعت جامعه است به راهاندازيم.» اينها كساني نبودند جز ربا خواران و سودجويان که به زعم نازیها شامل سرمایه داران و دسیسه گران یهودی میشد.
در نگاهي به این مرامنامه ميتوان تاثير انکارناپذير سوسياليسم بر رويکردهاي اقتصادي را مشاهده کرد (مانند مخالفت با درآمد از راه بهره، ملي کردن صنايع، توقيف سودها و اصلاحات ارضي). البته همه اين اهداف با به قدرت رسيدن هيتلر دنبال نشد، ولي با اين حال مخالفت نازيها با سرمايهداري مشخص است. ظواهر مالکيت خصوصي حفظ شده بود، ولي نازيها از قدرت دولت براي هدايت اين مالکيتها براي رسيدن به اهداف ملي که آنها تعريف ميکردند، استفاده ميکردند.
پیشوای نازی نیز همواره به نظام سرمایهداری میتوپید: «...نظامی که از ضعفای اقتصادی بهرهکشی میکند؛ با دستمزدهای ناعادلانهاش، با ارزشگذاری شرمآور انسانها بر اساس ثروت و دارایی به جای مسوولیت و عملکرد.»
اما موضع نازیسم در برابر سرمایهداری به مراتب پیچیدهتر است. از یک سو، آن طور که اشاره شد،نازیها معتقد به مالکیت خصوصی و پیشرفت انسانهای برتر بودند(با داروینیسم اجتماعی خود اندیشههای مساواتطلبانه را مختص انسانهای حقیر میشمردند و معتقد بودند انسان قویتر بی شک باید بالاتر از سایرین باشد) و از طرف دیگر، روحیه ملیگرا و تمامیتخواهشان اجازه اعطای آزادیهای گسترده به فعالان اقتصادی را نمیداد. نتیجه آن میشد که هیتلر در مصاحبهای در 1931 بگوید: «من میخواهم هرکس آنچه را که به دست آورده برای خود داشته باشد، مشروط به این اصل که خیر جامعه همواره بر خیر فرد اولویت دارد. دولت باید کنترل خود را حفظ
نماید؛ هر مالکی باید خود را کارگزار دولت احساس کند... رایش سوم همواره حق کنترل مالکان را برای خود محفوظ نگاه میدارد.»
نازیها حق مالکیت خصوصی را مشروط به نحوه استفاده میدانستند. اگر مایملکی در راستای منافع ملی و اهداف پیشوای نازی مصرف نمیشد، در فهرست ملیسازی جای میگرفت.


بخش سوم:اقدامات اقتصادی نازیها





قبل از وقوع جنگ:

وقتی نازیها به قدرت رسیدند، عمدهترین مساله کشور معضل بیکاری بود که نرخ آن به حدود 30درصد(6 میلیون نفر) میرسید. وظیفه ساماندهی به اوضاع اقتصادی از همان ابتدا بر دوش یارمال شاخت وزیر اقتصاد هیتلر نهاده شد. سیاستهای این دوره او را عمدتا کینزی تعبیر کردهاند، چرا که بر مخارج بخش عمومی و استفاده از کسری بودجه تاکیدی ویژه داشت.
در نتیجه سیاستهای او و همچنین توجه جدی هیتلر به تولیدات و صنایع نظامی و استخدام خیل عظیمی از جوانان در ارتش،در همان دو – سه سال ابتدایی،کاهش چشمگیری در نرخ بیکاری حاصل شد و با وضع کنترلهای قیمتی، تورم نیز تا حدود بسیار زیادی مهار شد. شاخت از لغو نظام پایه طلا استفاده کرد تا نرخهای بهره را پایین نگاه داشته و از مزیت کسری بودجههای عظیم استفاده کند که موجب گردش مالی بهتر و در نتیجه مهار رکود بزرگ اقتصادی در آلمان شد.
کینز(اقتصاددان معروف انگلیسی) نیز از اقدامات نازی ها خشنود بود. او در هفت سپتامبر سال ۱۹۳۶ در دیباچه ترجمه آلمانی کتاب "تئوری عمومی"، عنوان کرد که ایده هایی که در کتاب او مطرح شده اند در یک رژیم توتالیتر با سرعت بیشتری می تواند اجرایی شود.
در این دوره رشد اشتغال آلمان از هر کشور دیگر درگیر با بحران اقتصادی سریعتر بود. اتحادیههای کارگری و تجاری نیز منحل شد و تجمع و اعتصاب نیز غیر قانونی و جرم محسوب می شد.



یالمار شاخت وزیر اقتصاد آلمان نازی بین سال های 1933 تا 1936




جبهه کار آلمان:

جبهه کار آلمان به رهبری دکتر روبرت لی پس از انحلال اتحادیه های کارگری در سال 1933 به طور متمرکز فعالیت این اتحادیه ها را به عنوان یک سازمان دولتی ادامه داد.جبهه کار آلمان خدماتی به کارگران اعطا کرد که تا آن زمان نه هیچ سازمان دولتی و نه هیچ اتحادیه کارگری در جهان نمیتوانست چنین خدماتی را
ارائه دهد.خدمات و رفاهی که این سازمان به کارگران آلمانی عرضه کرد تا امروز خدماتی بی همتا بوده و در هیچ جای دنیا تکرار نشده است.
در جبهه کار آلمان کارفرمایان و کارگران میتوانستند زیر پرچم ملی گرایی به طور متقابل منافع خود را نمایندگی کنند.
از اقدامات موثر این سازمان میتوان به کمک در حل معضل بیکاری،ساخت زیربناها،بزرگراه،ساختمان و مسکن،دلچسب و با نشاط ساختن محیط کارخانه ها و کارگاه ها،ترتیب دادن خدمات تفریحی و گردشگری برای کارگران،پشتیبانی از طبقه کارگر و کم درآمد و در نتیجه از بین بردن نفرت طبقاتی و ... نام برد.



نمونه ای از یک کارخانه آلمانی در دوران نازیسم;برای ایجاد فضای بانشاط، پیرامون کارخانه گل کاری و درخت کاری شده است.


ه عنوان مثال در آن زمان سفر به کشورهای خارجی در تمام جهان برای کارگران یک آرزوی دست نیافتنی محسوب میشد اما سازمان نیرو با شادی که یکی از زیر مجموعه های جبهه کار بود توانست این آرزوی کارگران آلمانی را برآورده کند.
این سازمان برای کارگران شرایطی فراهم کرد تا بتوانند با همان درآمد کارگری از امکاناتی برخوردار شوند که تا ان زمان تنها طبقه ثروتمند برخوردار میشدند.سفرهای دریایی تفریحی بوسیله کشتی های مجلل به خارج از آلمان یکی از مهمترین فعالیتهای این سازمان بود.این کشتی های تفریحی با امکانات و با کشتی های لوکس که تا آن زمان فقط مخصوص ثروتمندان بود برابری میکردند و این موجب تقویت روحیه طبقه کارگر و کم درآمد میشد.جالب اینکه کابین های این کشتی های لوکس درجه بندی نشده بودند و کابین ها برای تمام مسافران دارای کیفیت یکسان بود.کشتی ها دارای امکاناتی همچون سالن های
غذاخوری،تئاتر،کتابخانه،سا لن های ورزشی و دیگر امکانات تفریحی بود.
تعطیلات بسیار ارزان پیشنهادی بسیار موثر برای افزایش بازده کارگران بود، سفر به جزایر تفریحی قناری تنها 62 رایش مارک هزینه در برداشت و بسیار مقرون به صرفه بود، قدم زدن و اسکی در آلپ باواریا تنها 28 رایش مارک هزینه داشت(معادل درآرمد یک هفته یک کارگر) و تور دو هفته ای در ایتالیا تنها 155 رایش مارک هزینه داشت(معادل درآمد یک ماه یک کارگر) و کارگران می توانستند با کمترین هزینه ممکن از تعطیلات خود لذت ببرند.
نکته جالب این است که دولت بریتانیا اجازه نمیداد این کشتی های تفریحی حامل کارگران آلمانی وارد سواحل بریتانیا شوند زیرا سیاستمداران بریتانیایی میترسیدند توقع کارگران بریتانیایی از دولت بریتانیا بالا رود!



کشتی تفریحی ویلهلم گوستلوف




سیاستهای اقتصادی یالمار شاخت و برنامههای دقیق دولت هیتلر کمک بسیاری در مهار و کاهش بی کاری و تورم داشت.در پایان فوریه 1933 تعداد 6 میلیون بیکار در آلمان ثبت شده بود اما این رقم تا 1934 به نصف رسید.این پیشرفت بی سابقه در حالی بود که جهان در بحران اقتصادی به سر میبرد و آلمان دچار تحریم اقتصادی بود.تا سال 1938 تقریبا بیکاری در آلمان ریشه کن شده بود.
از ژوئن 1933 «برنامه راینهارت» به اجرا گذاشته شد که عبارت بود از توسعه گسترده زیرساختها از طریق سرمایهگذاری مستقیم و غیر مستقیم (سرمایهگذاری غیر مستقیم نظیر کاهشهای مالیاتی و سرمایهگذاریهای مستقیم دولتی در راههای آبی، خطوط آهن و ایجاد جاده و شاهراهها). به ویژه جادهسازی از رشد چشمگیری برخوردار شد .وسائط حملونقل موتوری مورد توجه فراوان مردم آلمان قرار گرفت و صنعت خودروسازی آلمان طی دهه 30 شاهد رشدی پرسرعت بود (نمونهاش شرکتهای فولکس واگن و اوپل هستند.)
در شش ساله 39-1933 رشد سالانه متوسط gnp حدود 9.5درصد بود. در حالی که رشد بخش صنعت به 17/2 درصد نیز میرسید. پیش از به قدرت رسیدن نازیها درآمد ملی آلمانها بالغ بر 45 میلیارد مارک رایش بود و در سال 1937 به رقم کامل 68 میلیارد مارک رایش رسید.در مقایسه با این افزایش درآمد ،هزینه کل شاخص زندگی عملا بدون تغییر باقی ماند.در این سالها آمار ازدواج و زاد و ولد پیوسته رو به افزایش بود و خودکشی جوانان کاهش بیش از 80 درصدی نشان میداد. بدهیهای خارجی به وضع باثباتی رسیده بود و تورم و بیکاری ریشه کن شده بودند. حتی آمارها نشان میدهند که سطح فعالیتهای فرهنگی و سرگرمی نیز پیشرفتی چشمگیر داشته است.بنابراین بدون شک باید از آن دوره با عنوان معجزه اقتصادی هیتلر یاد کرد.
از 1936 به این سو، کمکم اقتصاد آلمان به سمت اقتصاد جنگ و عرض اندام تواناییهای اصلی نازیسم پیش رفت. در این سال مخارج نظامی آلمان به 10درصد gnp رسیده بود که از هر کشور دیگر اروپایی در آن زمان بالاتر بود. سال 1937 شاهد برکناری شاخت و نشستن هرمان گورینگ، مردی اساسا نظامی، به
جای او بود. برنامه هرمان گورینگ که یک برنامه چهار ساله بود بر خودکفایی ملی تاکید می کرد که در طول ایجاد این برنامه باید واردات به حداقل می رسید و دستمزدها و قیمتها تثبیت می شد، سود سهام به ۶٪ محدود شد و دولت تمرکز خود را بر روی ساخت کارخانه لاستیک سازی، کارخانه ساخت فولاد و کارخانه ساخت پارچه متمرکز کرد.

هیتلر در این زمان به خوبی متوجه شده بود که منابع آلمان برای رسیدن به خودکفایی کافی نیست. به همین رو تصمیم گرفت به جای قطع کامل تجارت، رقبای تجاری خود را محدود سازد. او تصمیم گرفته بود از این پس تنها با کشورهای تحت نفوذ خود (یعنی کشورهای جنوب اروپا و حوزه بالکان) به تجارت بپردازد و به همین سبب تجارت با این کشورها را تشویق و تجارت با سایر دول را به شدت منع میکرد. کشورهایی چون یوگسلاوی، مجارستان، رومانی، بلغارستان و یونان 50درصد سهم تجارت شان را مراودات با آلمان نازی تشکیل میداد.از طرفی دیگر در داخل کسب و کارهای بزرگ آلمانی را به تشکیل کارتل و انحصارات تشویق نمود. دولت از این کارتلها حمایت کرده و سود ثابتی را برایشان تضمین مینمود. درمقابل همکاری نزدیکی میان این سازمانهای بزرگ کسب و کار با دولت شکل میگرفت، که به آنها امکان میداد به شرط حرکت در چارچوب اهداف سیاسی و نظامی دولت از منافعی بزرگ بهرهمند شوند.

به طور کلی شعارهای ناسیونال سوسیالیستی همچون "یکی برای همه،همه برای یکی"و یا "برتری منافع عمومی بر منافع شخصی" واقعا در میان مردم اثر کرده بود و باعث شده بود مردم منافع هم میهنان خود را بر منافع شخصی خود باارزش تر بدانند و با این تفکر و احساس،آلمان به سرعت در حال پیشرفت بود.
کوشش های هیتلر در تقویت مالی و روانی طبقه کارگر سبب شد نفرت طبقه کارگر از طبقه سرمایه دار که خاص ایده های کمونیستی بود،در آلمان نازی از بین برود و به جای آن همکاری و دوستی میان طبقات جامعه جایگزین شد. اصولا در آلمان نازی ارزش پول از بین رفت و ارزش نژاد و میهن(هویت ملی) جای آنرا گرفت.



فولكس واگن :

یکی دیگر از خدمات بی نظیر آدولف هیتلر به ملت آلمان خودروی فولکس واگن بود که به دستور مستقیم هیتلر و با پیگیری فعالانه وی ساخته شد.هیتلر در همان سالی که صدراعظم آلمان شد از دکتر فردیناند پورشه درخواست کرد که یک اتومبیل خوب و ارزان قیمت بسازد که طبقه کارگر نیز بتواند آنرا خریداری نماید.هیتلر مایل بود که این اتومبیل 60 مایل(100 کیلومتر در ساعت) سرعت برود و کمتراز 1000 مارک قیمت داشته باشد.همچنین این اتومبیل باید دو انسان بالغ و سه کودک را به راحتی در خود جای میداد.مهمترین هدف این بود که تمام مردم آلمان توانایی خرید چنین اتومبیلی را داشته باشند.در سال 1934 دکتر پورشه پس از بررسی های لازم موافقت کرد اتومبیل مورد نظر هیتلر را بسازد.در آن زمان اتومبیل در تمام جهان یک وسیله لوکس و مخصوص طبقه ثروتمند بود و داشتن یک اتومبیل برای کارگران یک آرزوی دست نیافتنی محسوب میشد.آرزویی که هیتلر آنرا در آلمان تبدیل به واقعیت نمود.دلیل اصلی ساخت فولکس واگن توجه هیتلر به تمام بخش های جامعه بود(فولکس واگن در زبان آلمانی به معنای خودروی مردم است) قیمت این خودرو به قدری پایین بود(990 مارک معادل 396 دلار) که هر کارگری با اندکی پس انداز میتوانست آنرا بخرد.در آن زمان فولکس واگن تبدیل به ارزان ترین اتومبیل در جهان و محبوب ترین اتومبیل در آلمان شد.تنها اتومبیلی که در که با فولکس واگن قابل مقایسه بود اتومبیل هانوماگ در آمریکا بود که دو تفاوت عمده با فولکس داشت:
نخست اینکه هانوماگ 2000 مارک قیمت داشت و دوم اینکه هانوماگ یک اتومبیل دو نفره بود.






پس از شروع جنگ

دولت نازی در طی سال های قبل از جنگ تحولی بزرگ در اقتصاد آلمان بوجود آورده بود. این تحول شامل صنایع نظامی نیز می شد، آلمان دیگر یک ارتش صدهزار نفری با کارخانه های تسلیحاتی تعطیل شده نداشت، در سال 1939 آلمان دارای یک اقتصاد پویا و قدرتمند بود. اما وقوع یک جنگ بزرگ هر اقتصادی را در خطر نابودی قرار می دهد.
با وارد شدن آلمان در جنگ و منصوب شدن گورینگ به سمت فرماندهی نیروی هوایی آلمان، آلبرت اشپیر جای او را در وزارت اقتصاد گرفت. به این ترتیب اقتصاد آلمان به تدریج به سمت «اقتصاد جنگ» پیش رفت.هرچند باید توجه داشت که شروع جنگ جهانی دوم تاثیر قابل ملاحظه فوری بر اقتصاد آلمان نگذاشت. زیرا این کشور طی شش سال گذشته سهم عمده تولیدات خود را به بخش نظامی اختصاص داده بود و به عبارتی به شکلی تدریجی منابع خود را به آن سو منتقل نموده بود.

برخلاف تمام کشورهای درگیر، حکومت نازی به منظور تامین مخارج جنگ حتی مالیاتهای مستقیم را افزایش چندانی نداد. در 1941 حداکثر نرخ مالیاتی آلمان 13/7 درصد بود، درحالی که همین نرخ در بریتانیا به 23/7 درصد میرسید.

آلمان در طول جنگ مناطق وسیعی را بدست آورد که از این سرزمین ها می
توانست مواد خام خود را با قیمت مناسب تهیه کند و بدست آوردن مواد خام ارزان سبب شده بود تا قیمت تمام شده محصولات ساخته شده در آلمان نازی بسیار کم باشد و این ارزانی سبب شده بود تا بسیاری از این محصولات در مناطق مختلف تحت حکومت آلمان نازی به فروش برسد، با این حال شدت جنگ در جبهه شرق سبب شده بود تا آلمان و متحدانش نتوانند بهره برداری لازم را از منابع شرق داشته باشند و این امر سبب ایجاد نقصان های شدید در صنایع آلمان شد. البته دولت تمام تلاش خود را انجام می داد تا بتواند از طریق کشورهای متحد و سرزمین ها تحت حکومت این مشکل را بر طرف کند تا جایی که نروژ موافقت کرد تا 20% از درآمد ملی خود را برای کمک به صنایع دول محور به ویژه آلمان پرداخت کند و این رقم تا سال 1943 به 40% درصد رسید، همچنین دو سوم از قطارهای فرانسه برای حمل و نقل سریع محصولات در آلمان به کار گرفته شد.
با تمام اینها، همه این دستاوردهای چشمگیر آلمان، که در سالهای ابتدایی با سیاستهای برقآسای کینزی و در سالهای پسين با حملات گسترده نظامی به دست آمده بود، پس از 1942 رو به افول نهاد.

آلمان در مسکو و استالینگراد شکستهای سختی خورد و از آن پس رویای فتح استالینگراد تمام اقتصاد آلمان را در خود بلعید. در اواخر سال 1944 میتوان گفت دیگر تقریبا تمام ظرفیت تولیدی آلمان به بخش نظامی اختصاص یافته بود و وضع زندگی مردم رو به افول نهاد.

فقدان نیروی کار در صنایع ، دولت را تا بدان جا برد که مجبور شد از زندانیان برای کار در صنایع استفاده کند. این زندانیان در صنایع کلیدی آلمان بکار گرفته شدند تا جایی که تا سال 1944 یک چهارم نیروی کار آلمان را زندانیان و اسیران جنگی تشکیل می دادند. نسبت هزینه های نظامی در اقتصاد آلمان به شدت رو به رشد بود تا جایی که در سال 1942 به اوج خود رسید، کارخانجات غیر نظامی به کارخانه های نظامی تبدیل شدند و تحت حکومت نظامی قرار گرفتند و این در حالی بود که متفقین مدام شهرها و کارخانجات آلمان را بمباران می کردند و این امر نهایتا در سال 1945 به نابودی کامل اقتصاد جنگی آلمان نازی تبدیل شد.


نتیجه

نازیسم ترویج دهنده نوع سومی از اقتصاد است.این روش اقتصادی از دو روش اقتصادی کمونیسم و سرمایه داری متفاوت است.
در اصل این روش نوعی از سوسیالیسم جناح راستی است. با این تفاوت که مساوات طلبی را رد می کند و درعوض یک اقتصاد طبقه بندی شده کلاسیک بر اساس شایستگی و استعداد همراه با نگهداری مالکیت خصوصی و ترویج همبستگی ملی را ارائه می دهد.

به این روش اقتصادی سوسیالیسم ملی می گویند. که در ان هدف دولت تامین امنیت اقتصادی و ایجاد زیر ساخت هدفمند برای سرمایه گذاری سرمایه داران است و در عین حال با ایجاد برنامه های رفاهی برای کارگران و تعیین دست مزد عادلانه برای گارگران و ایجاد حس احترام و افتخار برای آنان و جلوگیری از استثمار کارگران توسط سرمایه دارن محیط مناسبی را برای پیشرفت همه جانبه ملی ایجاد میکند.

این روش اقتصادی با داشتن مزیت های فراوانی نسبت به سرمایه داری و کمونیسم در تلاش برای ساخت جامعه آرمانی گام های بلندی بر می دارد و در حقیقت نوعی بهتر و کارامد و درست تری از سوسیالیسم را بوجود می اورد.
در روش کمونیستی دولت با از بین بردن مالکیت خصوصی خود را به یک سرمایه دار بزرگ تبدیل می کند و در عمل سوسیالیسم را زیر پا گذاشته و نوعی سرمایه داری دولتی را ایجاد می کند.
در این روش بیشتر اقشار جامعه در وضعیت ضعیف مالی و رفاهی به سر می برند و در عوض سران حکومتی با یکی کردن سرمایه ملت فاصله طبقاتی زیادی از اقشار مردم می گیرند از سوی دیگر این کار باعث ایجاد حس بی تفاوتی در میان مردم می شود چرا که آن ها در بهترین شرایط کاری هم چیزی بیشتر از شرایط عادی نصیبشان نمی شود.

دولت های کمونیستی با جمع آوری سرمایه های مردم و حذف مالکیت مردمی عملا نوعی دیکتاتوری را بنیان می گذارند. چرا که با این روش عملا کسی قدرت اقتصادی ندارد تا بتواند در مقابل دولت تحرکی داشته باشد.
از سوی دیگر تنها سران حکومتی و طبقات حکومتی، صاحب قدرت و ثروت می شوند و هر چه به طرف راس هرم قدرت می روید در عین حال به راس هرم ثروت هم نزدیک می شوید.

از سوی دیگر نظام سرمایه داری نیز که در آن سرمایه داران روز به روز بر ثروت خود می افزایند و فاصله خود را با اکثریت مردم بیشتر می کنند. در این روش تمامی زیر ساخت اقتصادی در دست معدودی از افراد جامعه که ثروت فراوانی دارند قرار می گیرد و این افراد عملا تمامی قدرت را در دست خود می گیرند و دولت را به نوعی دست آموز و محتاج خود می کنند و یک رابطه مشتری و ارباب رجوع را برای دولت ایجاد می کنند.

به زبان ساده صاحبان صنایع که قدرت مالی را در دست دارند و بیشتر مالیات را پرداخت می کنند هزینه های دولت را نیز تامین می کنند و به نوعی دولت هم در مقابل به آن ها خدمات مختلفی می دهد. یکی از این خدمات اجازه تعیین حقوق و مزایای کارگران است و تنها سندیکای کارگری می توانتد تلاشی برای بهبود وضعیت اقتصادی بکنند و دولت عملا در ظاهر بی طرف است ولی در باطن طرف دار سرمایه دارن است.

در همین راستا دولت های سرمایه داری با وضع قوانین به نفع سرمایه دارن زمینه پیشرفت روز افزون سرمایه دارن را فراهم می کنند.
در اصل دولت های سرمایه داری خود از دل سرمایه داران ظهور کرده اند. در این دولت های حقوق فردی یکسان عملا وجود ندارد بلکه هر که ثروت بیشتری دارد قدرت و نفوذ بیشتری دارد.

با بررسی دو سیستم اقتصادی کمونیستی و سرمایه داری می توان فهمید این دو نظام نوعی برده داری نوین و استثمار کننده کارگران است. در مقابل، روش سوم اقتصادی(سوسیالیسم ملی) باعث پیشرفت تمام اقشار جامعه می شود.

دولت نازی آلمان با مالکیت بر صنایع سنگین و مولد و حمایت از سرمایه دارن و هدایت آن ها در زمینه های که دولت خواهان آن بود و از سوی دیگر حمایت از گارگران و ایجاد رفاه و دست مزد عادلانه زمینه پیشرفت آلمان را فراهم کرد.

در کارایی این روش اقتصادی گفتن این نکته کافی است که دولت آلمان با استفاده از این روش ظرف مدتی کوتاه کشور آلمان را که یک کشور جنگ زده، بدهکار و دارای اقتصاد ورشکسته و با رشد تورم 3 رقمی بود و از سوی دیگر دارای منابع طبیعی زیر زمینی نیز نبود را تبدیل به قدرت اول نظامی و اقتصادی دنیا کرد و بدون شک اگر جنگ گریبان آلمان را نمیگرفت موفقیت های اقتصادی این کشور با همان روند صعودی رو به فزونی میرفت.


منبع :

اقتصاد آلمان در زمان رايش سوم (اختصاصی سینماسنتر)

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
وبگاه میلیتاری یکی از جامع ترین وب سایت های حوزه نظامی در ایران می باشد. این وبگاه کار رسمی خود را از شهریور ماه سال 92 آغاز کرد. همواره هدف و تلاش این وبگاه خدمت به حوزه نظامی کشور عزیزمان ایران بوده و وابسته به هیچ جناح و گروه خاصی نیست. از شما دعوت می شود با پیوستن به این وبگاه برای ما دلگرمی بزرگی باشید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 583
  • کل نظرات : 20
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 137
  • آی پی امروز : 92
  • آی پی دیروز : 228
  • بازدید امروز : 229
  • باردید دیروز : 776
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 38
  • بازدید هفته : 1,753
  • بازدید ماه : 7,183
  • بازدید سال : 146,311
  • بازدید کلی : 5,089,300