loading...

میلیتاری (Military) |مقالات نظامی

يكي از وقايع مهم تاريخ مسلمانان و بلكه يكي از حوادث بسيار برجسته در تاريخ جهان، فتح قسطنطنيه پايتخت امپراتوري روم شرقي به وسيله سلطان محمد دوم عثماني است. اين واقعه مهم تاريخي نه فقط به تنهايي در ب

آخرین ارسال های انجمن

فتح قسطنطنيه و ظهور امپراتوري مسلمانان !

عادل خوجه بازدید : 3555 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)

يكي از وقايع مهم تاريخ مسلمانان و بلكه يكي از حوادث بسيار برجسته در تاريخ جهان، فتح قسطنطنيه پايتخت امپراتوري روم شرقي به وسيله سلطان محمد دوم عثماني است. اين واقعه مهم تاريخي نه فقط به تنهايي در برگيرنده‌ي موضوعات متعدد و قابل تأملي است، بلكه آثار و پي‌آمدهاي فراوان آن نيز در عرصه‌هاي اقتصاد و سياست جهان نيز عبرت‌آموز است. آنچه در اين مقاله بنظر شما مي‌رسد، پژوهشي است درباره نحوه حمله تركان عثماني به اين شهر و همچنين اوضاع داخل شهر و مراحل سقوط آن با ذكر بعضي از مهمترين آثار اين واقعه مي‌باشد. با توجه به ضرورت اختصار مطالب در اين تحقيق، سعي شده كه مهمترين و جالب‌ترين نكات و حوادث اين رويداد مهم بيان گردد و از ذكر جزئيات خودداري شود.

 

اولين مناطقي كه در آغاز فتوحات اسلامي مورد نظر فرماندهان نظام اسلام و رهبران مسلمان بود، عبارتند از: ايران، شام و مصر و شمال آفريقا. توجه آنان به سرزمينهاي زير سلطه دولت روم، احتمالا به دليل اقداماتي نظامي بود كه پيامبر اسلام(ص) در زمان حيات خود براي تسخير مناطق شمالي عربستان انجام داده بودند. مسلمانان اوليه، پس از رحلت نبي گرامي(ص) در طي چند سال، مهمترين بخشهاي ايران و شام و مصر را فتح كردند، و سپس به طرف آسياي صغير رفته و شهرهاي جنوبي روم شرقي را نيز تصرف نمودند، و هنوز ربع قرني بيش نگذشته بود كه به تنگه بسفر و پشت دروازه‌هاي كنستانتينوپول رسيدند.[1]

شهر كنستانتينوپول كه عربها آنرا قسطنطنيه مي‌ناميدند و بعدها نام استانبول (اسلامبول) بر آن نهاده شد، در قرن هفتم پيش از ميلاد ـ يعني 660 ق. م ـ‌به وسيله يوناني‌ها ساخته شد، در ابتدا بيزانسيوم (بيزانتيوم) نام داشت.[2] اين شهر ساحلي كه شكلي مثلثي دارد، در كنار تنگه بسفر و درياي مرمره واقع و فقط ضلع غربي آن به خشكي متصل است.[3] در زمان هخامنشيان براي مدتي در تصرف ايرانيان بود و بين يونان و اسپارت نيز دست بدست مي‌شد تا آنكه بالاخره رومي‌ها آن را در 196 م. در اختيار گرفتند. در سال 330 م. هنگامي كه كنستانتين كبير پايتخت حكومتي خود را از شهر رم به بيزانتيوم منتقل نمود، نام اين شهر نيز به «كنستانتينوپول» يعني شهر كنستانتين تغيير يافت.[4] اين شهر از ابتداي ساخت آن تا قرن پانزدهم ميلادي، بارها تعمير و بر زيبايي و ثروت آن افزوده شد و استحكامات آن نيز تقويت شد.[5]

اما تسخير كنستانتينوپول يا قسطنطنيه، از نخستين سالهاي فتوحات مسلمين جزو برنامه‌هاي نظامي و آرزوهاي خلفا و سلاطين مسلمان به شمار مي‌آمده است.[6] زيرا اين شهر و دولت روم شرقي يا بيزانس در زمان ظهور اسلام، پايگاه و پشتوانه اصلي مسيحيان در شرق اروپا بود. روشن است كه با فتح اين شهر، دنياي مسيحيت، شكست سختي متحمل مي‌شد و تصرف ديگر سرزمينهاي مسيحي نشين، با سهولت بيشتري انجام مي‌شد و مسلمانان در موقعيت بهتري قرار مي‌گرفتند.[7]

اولين حملات جدي مسلمانان به اين شهر، از سال 33 ه . ق. / 653 م. آغاز شد. در اين سال گروهي از نيروهاي مسلمان پس از پيمودن آسياي صغير به كرانه «بسفر»[Bospous] رسيدند، ولي پس از جنگي كه ميان ناوگان دريايي مسلمين با ناوگان رومي روي داد، اگر چه موقعيت‌هايي نصيب نيروهاي مسلمان شد، اما به خاطر صدماتي كه در طول آن مدت متحمل شده بودند، از آن نواحي عقب نشيني كردند.[8]

بار ديگر در سال 44 ه . ق / 664 م. قواي مسلمين حمله خود را به منظور قسطنطنيه تجديد نمودند، ولي زماني كه به درياي مرمره رسيدند با زمستان و شرايط سخت آن مواجه گرديدند.، در نتيجه از تهاجم پيشروي و محاصره شهر بازماندند. چندي بعد، يعني در سال 48 ه . ق. نيز مجدداً گروهي از نيروهاي مسلمان، مركب از ناوگاني كه از سواحل مصر و شام و به فرماندهي «فضالة بن عبدالله انصاري» بسيح شده بودند، آناتولي را پيموده و قلعه‌هاي ساحلي را فتح كردند.[9] در سال 49 ه . ق. نيز سپاه عظيمي كه گروهي از بزرگان صحابي پيامبر(ص)، مانند «عبدالله بن عباس» و «ابو ايوب انصاري» در ميان آنها بودند؛ به فرماندهي «سفيان بن عوف»، از راه خشكي به طرف قسطنطنيه رفتند. ناوگان مسلمانان از راه دريا نيز تنگه «داردانل» را بدون مقاومت رومي‌ها پشت‌سر گذاشت، و وارد آبهاي مرمره و نزديك پايتخت روم شرقي گرديد.[10] مسلمانان از طريق دريا و خشكي، قسطنطنيه پايتخت دولت بيزانس را محاصره نمودند، ولي با وجود هجوم و محاصره طولاني شهر، نتوانستند به ديوارهاي بلند ومحكم و برج و باروي آن نزديك شوند. نيروهاي مسلمان با شروع فصل زمستان، محاصره را رها كرده و به «جزيره گيزگوس» در 80 مايلي قسطنطنيه مي‌رفتند و مجدداً در زمان گرم شدن هوا، پايتخت بيزانس را محاصره كردند. اين وضعيت بدون كسب هيچ نتيجه‌اي 7 سال تداوم يافت. سرانجام با تحليل رفتن نيرو و امكانات تداركاتي آنان، در آخر سال 58 هجري عقب‌نشيني نمودند. براساس نقل مورخين، آنان حدود سي‌هزار از نفرات خود را از دست داده بودند، از جمله كشته‌شدگان در اين وقايع صحابي معروف «ابو ايوب انصاري» بود كه در حمله اول يا دوم در سال 51 يا 52 هجري به شهادت رسيد و در زير ديوار قسطنطنيه مدفون شد.[11]

در دوران «سليمان بن عبدالملك»، در حاليكه قدرت نظامي مسلمانان بسيار زياد بود، دولت بيزانس رو به ضعف مي‌رفت و اختلافات داخلي و فشارهاي خارجي، آن­ را در معرض انحطاط قرار داده بود. «سليمان بن عبدالملك» از اين فرصت استفاده كرده و ارتشي مركب از نيروهاي زميني و دريايي با ساز و برگ كافي، براي جنگ مهيا كرد و برادرش «مسلمه بن عبدالملك» را به فرماندهي آن سپاه گذاشت و دستور داد تا به سوي قسطنطنيه رهسپار شده و به هر قيمتي آنرا فتح نمايند.[12] «مسلمه» در اوايل سال 98 ه . ق. / 716 م. پس از تصرف آناتولي، در ماههاي بهار با سپاهي عظيم به آبهاي مرمره رسيد و سپس پايتخت روم شرقي را 99 ه .ق / 717 م. محاصره نمود.[13] مورخين بيزانسي مانند «تئوفانس»، تعداد افراد سپاه او را كه از راه دريا و خشكي در آن ناحيه حضور داشتند، 180 هزار نفر تخمين زده‌اند. ولي مسلمانان به سرعت متوجه شدند كه با وجود جنگاوران فراوان، منجنيق‌‌هاي سنگين و آلات نظامي ديگر و همچنين 1800 كشتي جنگي كه دراختيار داشتند، تسخير شهري با استحكامات ديوار و برج‌هاي آن و نيز آلات دفاعي گوناگون از جمله سلاح آتش يوناني و سنگهايي كه از بالاي ديوار شهر بر سر آنها فرو مي‌ريخت، به سهولت امكان‌پذير نمي‌شود. آتش يوناني[Greekfire] در واقع نوعي بمب آتش‌زا بود كه به وسيله مردي بنام «كالينكوس» در زمان كنستانتين چهارم ساخته شده بود. اين ماده آتش‌زا كه معمولاً به سوي استحكامات و كشتي‌هاي دشمن پرتاب مي‌شد و آنها را به آتش مي‌كشيد، از موادي مانند گوگرد، قير، نفت، جيوه و برخي مواد شناخته نشده ديگر ساخته شده بود و هيچ چيزي جز خاك آنرا خاموش نمي‌كرد. اين اسلحه آتشين را براي اولين بار بيزانسي‌ها در جنگ‌ با مسلمانان در سال 48 ه .ق / 668 م. بكار بردند.[14] بهرحال به دليل آنچه گفته شد، «مسلمه» تصميم گرفت كه به جاي حمله به شهر، آنرا به طور كامل در محاصره قرار دهد. ولي آتش يوناني و سرماي زمستان موجب مي‌شد كه نيروهاي مسلمان به تدريج صدمات فراوان ديده و در اثر سرما و گرسنگي تلف شوند. در همين زمان نيز، چند بار كشتيهاي رومي با سلاح‌هاي مختلف به كشتيهاي مسلمانان حمله كرده و آنها را به آتش كشيدند. تا اينكه با مرگ «سليمان» و روي كار آمدن «عمر بن عبدالعزيز»، حاكم جديد اسلامي به نيروهاي «مسلمه» فرمان بازگشت به پايتخت داد. در نتيجه باز هم حمله مسلمين براي فتح قسطنطنيه نه ت
نها، هيچگونه سودي در بر نداشت بلكه با ضايعات زياد نيز خاتمه يافت.[15]

اگر چه مسلمانان بعدها نيز چندين بار تا نزديك اين شهر رفتند ولي بعد از اين عمليات، ديگر براي دست يافتن به قسطنطنيه و تسخير اروپا از طريق آن، به طور جدي تلاشي نكردند و بيشتر درگيري‌ها با نيروهاي رومي در آسياي صغير واقع مي‌شد. در سال 165 هجري و در دوران مهدي عباسي، پسرش «هارون الرشيد» به دستور پدر، شهر قسطنطنيه را محاصره نمود.[16] ولي از آنجا كه قصد جدي براي تسخير آن و يا ادامه فتوحات به سوي شمال وجود نداشت. ـ با وجود آنكه يك زن، يعني «ديني» مادر كنستانتين ششم خردسال، بر شهر حكومت مي‌راند ـ قرارداد صلحي با او بسته شد و مسلمانان نيز باز گشتند.[17]

همانگونه كه پيشتر هم گفته شد، انديشه‌ي تسخير قسطنطنيه از آرزوهاي مسلمانان بوده است. برخي از شخصيتهاي اسلامي، اين كار را بقدري با اهميت تلقي مي‌كردند كه به شكل يك آرزو بدان مي‌نگريستند و تحقق آنرا فقط به وسيله حضرت مهدي(ع) ممكن مي‌دانستند. كندي فيلسوف مشهور اسلامي اين احساس را در پيشگويي خود چنين بيان كرده بود كه: «با ظهور حضرت مهدي(ع) اسلام احياء و عدالت پيروز خواهد شد. او شبه­جزيره اسپانيا را فتح خواهد كرد و پس از رسيدن به رم، آنجا را نيز تسخير خواهد نمود. وي به شرق خواهد رفت و آنجا را در يد قدرت خواهد گرفت. هم او قسطنطنيه را نيز فتح خواهد كرد و سراسر گيتي از آن او خواهد بود». ابن خلدون نيز با نقل حديثي از پيامبر اسلام(ص) چنين آورده است كه، آن كه قيصر را مي‌كشد و گنجهاي وي را در راه خدا خرج مي‌كند. همين مهدي(ع) منتظر است هنگاميكه قسطنطنيه را فتح كند. پس چه امير نيك و چه سپاه نيكي خواهد بود».[18]

ترديدي نيست كه اگر در طي قرون اوليه اسلامي و مثلاً در زماني كه اسپانيا در جنوب غربي اروپا به دست «طارق بن زياد» و «موسي بن نصير» فتح مي‌شد (92 ه . ق / 711 م) قسطنطنيه در جنوب شرقي اروپا نيز تسخير مي‌گرديد، چهره اروپا و بلكه وضعيت جهان با آن­ چه در قرن پانزده ميلادي يا بعد از آن به وسيله عثماني‌ها بوجود آمد و يا در حال حاظر شاهديم، كاملاً متفاوت مي‌بود و از آن­ جايي كه قسطنطنيه همانند دروازه ورود به اروپا به شمار مي‌رفت ـ به احتمال فراوان در چنان شرايطي ـ تمام اروپا به دست مسلمين تصرف شده و مردم اين بخش از جهان نيز مسلمان مي‌شدند به هر تقدير، سقوط پايگاه مسيحيت در روم شرقي در آن زمان و يا پس از آن، دقيقا به مفهوم سقوط و اضمحلال مسيحيت و مسيحيان بود، آن­ چنانكه تسخير ايران زردشتي به دست مسلمين موجب اقتدار بيشتر اسلام و گوشه‌گيري تدريجي مذهب زردشت و زردشتيان گرديد. هر چند اين حقيقت را نيز نمي‌توان ناديده انگاشت ـ آنگونه كه تاريخ و اوضاع كنوني مسلمين نشان مي‌دهد ـ تسخير نظامي سرزمينهاي گوناگون و يدك كشيدن نام اسلام و مسلماني، به تنهايي نه كارساز است و نه مستمر و پايدار، و هدف اسلام عزيز و رهبران الهي آن نيز اين نبوده است. آنچه هميشه مؤثر و مستدام خواهد بود، فتح قلوب مردم و نفوذ ايمان و فرهنگ اسلامي در دلهاي آنان است.

 

شمشیر محمد فاتح در کاخ توپقاپی



همان‌گونه كه پيشتر نيز بيان شد، قسطنطنيه مثل سه ضلعي است، كه از جهت شرق به آبهاي خليج زرين شاخ و ضلع جنوبي آن به درياي مرمره و سمت غربي آن به خشكي اروپا مي‌پيوندد.[19] در هر سه طرف اين شهر،‌ديوارها و برج‌هاي بلند قرار داشته است. طول باروهاي آن بيش از 22 كيلومتر بوده و در هر زاويه شهر نيز، قلعه نيرومندي وجود داشته است. باروي غربي شهر حدود 6000 متر طول داشته و از كاخ بلاشري تا درياي مرمره امتداد داشته است. شهر داراي 14 دروازه بوده كه 7 دروازه آن در طرف خشكي بوده وبقيه در دو ديوار جنوبي و شرقي قرار داشت.[20] مدخل خليج زرين شاخ در شرق شهر، به وسيله زنجيري آهنين مسدود مي‌شد، كه به گلوله‌هاي چوبي بزرگ و محكمي متصل بود. ديوار غربي كه دروازه‌هاي آن به سمت اروپا قرار داشت. مهمترين ديوار شهر بشمار مي‌آمد. اين ديوار كه هم اكنون نيز باقي است، از سنگهاي سختي ساخته شده بود و بين 5/3 تا 5/10 متر ضخامت داشت. در حقيقت باروي شهر داراي دو ديوار بود و در هر يك از اين ديوارها برج‌هايي قرار داشت.[21] ديوار بيروني حداقل 12 متر و ديوار داخلي حداكثر 21 متر بود و بين آنها فاصله‌اي وجود داشت و به اين ترتيب ديوار داخلي شهر بر ديوار بيروني اشراف داشت. در ميان دو ديوار، سكويي به ارتفاع 15 متر بود كه مدافعان شهر در صورت رخنه دشمن از ديوار بيروني به داخل، در آنجا تجمع كرده و به دفاع مي‌پرداختند. اما ديواري كه در جنوب و در سمت درياي مرمره قرار داشت كوتاه‌تر از ديوار غربي شهر بود و در واقع، دريا و امواج آن و صخره‌هاي بلند ساحل، خود نوعي استحكامات طبيعي براي شهر محسوب مي‌شدند. در طرف خليج زرين شاخ، ديوارها از ديوار جنوبي هم كوتاه‌تر بود، زيرا زنجيرهايي كه در مدخل خليج و بين زاويه شرقي شهر با منطقه غلاطه (گالاتا) در آن طرف خليج قرار داشت، مهمترين مانع بر سر راه مهاجمين و كشتي‌هاي دشمن بودند.[22] علاوه بر دلايل فوق، از آنجايي كه مهم­ترين و حساس­ترين دروازه‌هاي ورود به شهر،‌دروازه‌هاي غربي بودند؛ با فاصله‌اي از ديوار شهر، خندقي تعبيه شده بود كه 18 تا 21 متر عرض و حداقل 9 متر عمق داشت.[23] اين خندق را از سنگهاي صاف و لغزنده ساخته بودند و در صورت لزوم مي‌توانستند به وسيله لوله‌هاي مخفي كه در آن وجود داشت، آنرا از آب پر يا تخليه نمايند. بر روي اين خندق پلي قرار داشت كه در هنگام احساس خطر برداشته مي‌شد.
نگهبانان و مدافعان شهر در هنگام محاصره و حمله دشمن، از بالاي برج‌ها و ديوارهاي بلند شهر، با پرتاب تير، سنگ، آتش، سرب و قير مذاب و همچنين آتش يوناني از شهرشان دفاع مي‌كردند.[24]

«سلطان مراد دوم» پادشاه عثماني در 855 ه . ق/ 1451م. بر اثر سكته قلبي درگذشت،[25] اما پيش از مرگ و براي جلوگيري از اختلافات داخلي، وصيت‌نامه‌اي برجاي گذاشته و در آن، فرزند 21 ساله‌اش محمد مشهور به «سلطان محمد دوم» را به جانشيني برگزيده بود. سلطان محمد دوم از مادري مسيحي زاده شده و فردي باهوش و تحصيل كرده بود و گفته مي‌شد كه زبانهاي يوناني، لاتيني و عربي را مي‌داند.[26] و به فنون جنگي نيز آشنايي كامل دارد.[27] او از همان ابتداي سلطنت، مقاصد و برنامه‌هاي بزرگي نيز براي حكومت خود داشت. بزودي شاهان و امراي همسايه با فرستادن نمايندگاني، اين سلطنت را به سلطان جديد عثماني تبريك گفتند. او نيز تقريباً به همه آنها وحتي به نماينده پادشاه بيزانس اطمينان داد كه خواهان صلح و دوستي متقابل است.[28]

به طور كلي وضع امپراتوري عثماني در اين زمان، بسيار بهتر از شرايطي بود كه پدرش در آن بسر مي‌برد. محمد، بدون آنكه مجبور باشد فشارهاي سياسي و نظامي داخلي يا خارجي را خنثي كند، مي‌توانست دست به اقدامات جديد بزند.[29] ولي او و مشاورانش، و از جمله «شهاب الدين پاشا» و «زاگانوس پاشا» دريافتند كه براي تحكيم بيشتر موقعيت سياسي‌شان در برابر اشراف ترك، به پيروزي بزرگي نيازمندند. و اين در حالي بود كه اشراف ترك براي حفظ موقعيتهاي خود در آن زمان، هنوز هم به برقراري صلح و آرامش تأكيد مي‌كردند.[30] به اين جهت چنين به نظر مي‌رسيد كه براي قدرت نمايي سلطان محمد دوم در آن برهه هيچ چيز بهتر و مؤثر‌تر از فتح قسطنطنيه نبود.[31]

سلطان محمد با چنين رؤياهايي، از نخستين لحظه جلوس بر تخت سلطنت، در صدد تدارك طرحهايي براي فتح قسطنطنيه بود. همچنانكه پيش از اونيز، با يزيد اول و موسي و مراد دوم، بارها قصد تصرف اين شهر را كردند ولي به عللي در اين كار موفق نشدند. بهرحال، سلطان محمد پيش از رسيدن به اين منظور، مي‌بايست برخي از مشكلاتي را كه بر سر راهش قرار داشتند از بين مي‌برد.[32]

 

سلطان محمد فاتح



او به سرعت، برخي حركتهاي كوچك مخالف را سركوب و آرام كرد و براي جلوگيري از مخالفتهاي احتمالي آينده، برادر چند ماهه خود را نيز از بين برد. همچنين محمد مي‌دانست كه اشراف ترك تحت رهبري «خليل چندرلي» با طرحهاي وي در تسخير قسطنطنيه مخالفت خواهند كرد، اما در آن زمان هنوز شرايط را براي برخورد با آنها مساعد نمي‌ديد در عين حال با تأكيد بر سنت غازيگري ومسأله تهديدات بيزانس در به مخاطره انداختن كشور عثماني، توانست موقتاً آنان را ساكت كند. البته او به اين حد اكتفا نكرد و براي تضعيف قدرت مخالفين، در مدت كوتاهي برخي از مقامات را همچون وابستگان «خليل پاشا چندرلي»، از پست‌هاي نظامي عزل كرد و افراد مطمئن دو شيرمه را بجاي آنها نصب نمود و به اين ترتيب نفوذ «خليل پاشا» در ميان يني چري از ميان رفت. علاوه بر اينها، «اسحاق پاشا» را در مقام بيگلربيگي در آناتولي باقي گذاشت تا در زماني كه سرگرم مسأله قسطنطنيه است، هرگونه شورشي را در نطفه خفه و سركوب كند.

همانگونه كه با يزيد عثماني؛ مدتها قبل، در ساحل آسيايي بسفر و در مقابل ديوارهاي قسطنطنيه قلعه‌اي ساخته بود، سلطان محمد نيز تصميم گرفت در تنگترين نقطه ساحل اروپايي بسفر و در فاصله هشت كيلومتري قسطنطنيه، قلعه‌اي بنانهد. نام اين قلعه، «اسوماتون» بود، اما امروزه آن را «آنادولو حصار» مي‌نامند. اين عمل اگر چه با اعتراض امپراتور 45 ساله بيزانس يعني كنستانتين يازدهم «پالئولوگوس» (دراگازس) روبرو شد، ولي محمد توجهي به او نكرد و در عرض 6 ماه، قلعه بسيار بزرگ و مستحكمي با برجهاي عظيم و مشرف بر تنگه بسفر ساخت و نگهبانان و نيروهاي مخصوصي از يني‌چري بر آن گماشت تا اين آبراه را دقيقا كنترل نمايند. دلايل ساخت اين قلعه كه در 856 ه . ق / اوت 1452 م. بنا نهاده شد، بدين شرح است: عبور آسوده و بدون خطر سربازان عثماني از آناتولي به اروپا؛ قطع ارتباط بيزانس با درياي سياه و جلوگيري از كمكهاي اروپا به آن؛ و كسب عايدات گمركي از كشتيهايي كه بين درياي سياه و مديترانه در حركت بودند.[33]

در تابستان (856 ه . ق/ 1452 م) ميان يوناني‌هاي ساكن اطراف قلعه‌اي كه سلطان محمد ساخته بود؛ با كارگران و سربازان ترك درگيري‌هاي شديدي رخ داد در همين زمان، سلطان عثماني با وجود آنكه پيش‌تر به امپراتور بيزانس وعده تحكيم روابط و صلح في مابين داده بود ـ با تهديد به اينكه قسطنطنيه را به محاصره كامل خود در خواهد آورد ـ موجب وحشت دولت بيزانس شد.[34] امپراتور هيأتي پيش سلطان محمد فرستاد. او در نامه خود چنين نوشته بود: «اگر خطري شهر را تهديد كند، به خداوند قوي قادر پناه خواهد برد و تسليم مشيت او خواهد شد. او درهاي قسطنطنيه را بسته است زيرا كه صلح بين آنها نقض شده و تا آخرين قطره خون از شهر دفاع خواهند نمود». سلطان عثماني در جواب امپراتور اعلان جنگ داد و طرفين خود را آماده درگيري كردند.[35]

در اين زمان، سلطان محمد دوم در پايتخت خود ادرنه[Aderne] مشغول آماده سازي هر چه بيشتر لشكر و تداركات آن براي تصرف قسطنطنيه بود. در اين ارتباط يكي از مهندسين مجارستاني ساكن قسطنطنيه از آن شهر گريخته و پيش سلطان عثماني رفت و پيشنهاد ساختن توپي بزرگ و قوي را داد كه گلوله‌هاي آن قادر باشد، ديوار قطور و با عظمت مركز دولت بيزانس را در هم بشكند.[36] محمد دوم با استقبال فراوان از او، دستور داد كارخانه‌اي در ادرنه براي اين كار تأسيس شود.[37] اين عمل با سرعت انجام گرفت و پس از گذشت سه ماه، توپي ساخته شد كه لوله آن حدود يك متر طول داشت و وزن هر گلوله آن به حدود 600 تا 700 كيلوگرم مي‌رسيد و حدود يك كيلومتر و نيم نيز برد و اثر داشت.[38]

تعداد زيادي از كارگران در طول 2 ماه توانستند، اين توپ را از ادرنه به محلي در نزديكي ديوار شهر قسطنطنيه آورده و نصب كنند. سلطان در مدت كوتاهي خود را به قسطنطنيه رسانيد. نيروهاي زميني عثماني تمامي مناطقي را تصاحب كردند كه بين ادرنه تا مركز بيزانس بود. و نيروهاي دريايي نيز جزاير درياي مرمره را تا شهر قسطنطنيه اشغال نمودند و در تنگه بسفر و در جنوب شهر مستقر شدند.[39]

در نيمه فروردين 857 ه . ق / ششم آوريل 1453 م، سپاه سلطان محمد در مقابل ديوار غربي شهر، بين «دروازه ادرنه» تا «دروازه رومانوس مقدس» يا «دروازه توپ كاپ» خيمه زد و از اين مكان و از همان زمان، محاصره تاريخي پايتخت روم شرقي آغاز شد. دراين زمان نيروهايي كه از ادرنه آمده بودند، بنادر دريايي بيزانس را نيز در امتداد مرمره تسخير كردند. در واقع قواي عثماني سرتاسر 5/2 كيلومتر از مهمترين ديوار غربي شهر را در برابر خود داشتند و توپهاي بزرگ و كوچك خود را روبروي مهمترين دروازه شهر يعني دروازه رومانوس مقدس مستقر كردند. همچنين چهار برج چوبي بر روي پايه‌هاي متحرك نيز آماده براي عمليات بود.[40]

 

سلطان محمد فاتح



مورخين مسلمان و غير مسلمان درباره تعداد افراد نيروهاي عثماني، از 80 هزار تا 400 هزار نفر را نقل كرده‌اند،[41] ولي شايد صحيح‌ترين رقم، تعداد 258 هزار نفر باشد.[42] از اين عده، صد هزار نفر در قسمت عقب سپاه، صد هزار پياده در جناح راست و پهلوي دروازه طلايي، و حدود پنجاه هزار از سربازان تعليم يافته يني چري نيز در جناح چپ تا كاخ بلانشري (بلاشيمار) قرار داشتند. خود سلطان محمد در قلب سپاه بود و 15 هزار نفر از زبده‌ترين سربازان يني چري وي را همراهي مي‌كردند. «زغانوس پاشا» با گروهي از نيروها در ارتفاعات ناحيه غلاطه مستقر بودند، تا تحركات قواي ايتاليايي‌هاي جنوا را تحت مراقبت قرار دهند. ناوگان دريايي عثماني با حدود 400 كشتي جنگي و باركش كه 20 كشتي بزرگ جنگي در ميان آنها بودند، همانگونه كه گفته شد از راه داردانل به درياي مرمره آمده بود و در «خليج اوغلي» استقرار يافت؛ در روبروي محلي كه اكنون «قصر طولمه باغچه» در آن قرار دارد و راه رفت و آمد دريايي را مسدود نمود (18 آوريل 1452).[43] به اين ترتيب، شهر قسطنطنيه از خشكي و دريا كاملا محاصره شده بود.[44]

اما وضعيت دفاعي شهر از نظر استحكامات، بسيار خوب بود. ديوارهاي مستحكم و بلند آن و به ويژه در قسمت غربي، ـ كه قرار بود، حمله عثماني‌ها از آنجا صورت گيرد ـ همينطور استحكامات طبيعي جنوب شهر و وجود زنجيرهاي آهني در ابتداي زرين شاخ (شاخابه بسفر وضعيت خوبي داشت) مانع ورود كشتي‌هاي بيگانه به خليج مي‌شد؛ همچنين مي‌توانست هر ارتشي را تا مدتها در پشت باروهاي شهر متوقف كند.[45] اما براساس مدارك باقي مانده از فرانزا وزير امپراتور؛ معلوم مي‌شود كه تعداد مدافعان شهر در ابتدا از 5 هزار نفر تجاوز نمي‌كرده است كه تعداد زيادي از آنها نيز روحاني مسيحي بوده‌اند.[46] اگر چه امپراتور و وزير او سعي مي‌كردند كه اين واقعيت نگران كننده را پنهان نگهدارند، اما قبل از تنگ شدن محاصره، گروهي از نيروهاي خارجي كه بيشترشان از مزدوران جنوا و ونيز بودند به فرماندهي شخصي به نام «يوحنا ژوشتينياني جنوائي» به كمك محاصره شدگان آمدند. و شايد اين تنها نيروي كمكي بود كه از خارج براي مقاومت بيشتر به سوي شهر گسيل شد.[47] 14كشتي جنگي نيز كه بيشتر آنها از ونيز و جنوا آمده بودند، در آبهاي سياه در انتهاي تنگه بسفر جبهه گرفته بودند ولي تداركات ناچيزي با خود داشتند. به اين ترتيب روشن است كه، قدرت مقاومت دولت بيزانس و مردم شهر در برابر نيروها و امكانات فراوان و گسترده عثمانيها، بسيار ناچيز بود.[48]

دولت بيزانس در اين زمان، بخش عمده‌اي از سرزمين خود رااز دست داده بود و جز شهر قسطنطنيه چيزي نداشت و از اين رو فقط به مردم و شهر خود اتكا كرده و از آنها دفاع مي‌نمود. جمعيت ساكن در قسطنطنيه در اين زمان به حدود يكصد و پنجاه هزار نفر رسيده بود،[49] كه بيشتر آن ها بازرگان، روحانيان و زنان بودند. بازرگانان و افراد مرفه و بسياري از مردم عادي، با شروع درگيري‌ها و مخاصمات، تدريجاً شهر را ترك نمودند، به طوري كه براساس برخي گزارشها، بخشهايي از شهر در روزهاي آخر سقوط تخليه شده بود وتنها جمعيتي حدود ده هزار نفر در شهر باقي مانده بودند.[50]

روح معنويت و ايمان از مدتها قبل، از شهر و مردم آن رفته بود و حالت تسليم و ركود در برابر حوادث در همه ديده مي‌شد. اخبار نگران كننده و از جمله مسئله حمله مسلمانان و امكان محاصره و تسخير شهر به وسيله آنها، باعث يأس و وحشت مردم مي‌شد. اما در كنار نوميدي و نگراني، فسادهاي گوناگوني نيز در شهر به چشم مي‌خورد. بسياري از مردم قسطنطنيه در همين روزهاي بحراني و ناامني، در مشروب خواري افراط مي‌كردند.[51] اختلافات مذهبي شديدي نيز در شهر وجود داشت.[52] امپراتور در فكر جلب توجه پاپ و كاتوليك‌ها بود و در دنبال اين فكر، در سال 1452 از پاپ نيكولاي پنجم» درخواست كرد تا نماينده‌اي از جانب خود اعزام كند. پاپ نيز با فرستادن «كاردينال ايزيدور يوناني» با هيئتي 200 نفره موافقت كرد. در 12 سپتامبر 1452 در «كليساي اياصوفيا» يا حكمت­رباني[Soyess edivine] جلسه مشتركي از مسيحيان ارتدوكس و كاتوليك ـ كه از سال 1055 ميلادي از يكديگر جدا شده بودند ـ تشكيل شد و وحدت دو مذهب، اعلام شد. اما اين اتحاد فقط در حد گفتگو و اعلاميه باقي مي‌ماند؛[53] زيرا بيشتر مردم قسطنطنيه نمي‌خواستند با كاتوليك‌ها متحد شوند و زير چتر رهبري پاپ و روم قرار گيرند.[54] از اين رو، پس از اين جلسه كه مردم آنرا با عصبانيت و خشم ترك كردند، كليساهاي شهر خلوت شده و كسي براي نماز و دعا، در آنها حاضر نمي‌شد.[55] اختلاف نظر بين دو طرز تفكر مختلف مسيحي و بحثهاي مذهبي حول آنها، درست در زماني كه قسطنطنيه به وسيله عثماني‌ها محاصره شده بود، در ميان مردم شهر و حتي در بين رهبران سياسي و مذهبي نيز، وجود داشت. افرادي نظير «دوك بزرگ نو تاروس» كه دومين نفر پس از امپراتور و از جمله طرفداران سرسخت كليساي شرقي بود، آنان معتقد بودند: «تركها (يعني مسلمانان) بهتر از لاتيني‌ها (يعني روميهاي كاتوليك) هستند». و اينكه ترجيح مي‌دهند در اياصوفيا دستار تركي محمد را ببينند تا اينكه چشمشان به كلاه قرمز يك كاردينال بيفتد.[56] اما گروه مخالف و در رأس آنها امپراتور، اتحاد دو مذهب مسيحي را لازم مي‌دانستند. بديهي است كه مهمترين دليل امپراتور در اصرار به وحدت، احساس خطري بود كه از ناحيه عثماني‌ها مي‌كرد، ولي به هر حال اكثريت مردم شهر در اين مورد با امپراتور اختلاف نظر داشتند.[57]

 

سلطان محمد فاتح



روشن است كه حضور ايتاليايي‌ها، جنوايي‌ها، ونيزي‌ها، كاتولوني‌ها، و يوناني‌ها در شهر قسطنطنيه نيز، كه هر كدام زبان و فرهنگ و اغراض سياسي و اقتصادي مخصوص به خود داشتند، به ويژه در زمان محاصره شهر، مشكلات گوناگوني را به وجود آورده بود كه به سقوط هر چه سريعتر بيزانس كمك مي‌كرد. در چنين شرايط حساسي، هرگونه اختلاف فكري و عقيدتي و يا درگيري‌هاي ميان مردم شهر، مستقيماً در روحيه سربازان و نيروهاي مدافع شهر تاثير منفي مي‌گذاشت و البته كار را براي تركان مسلمان آسان‌تر مي‌كرد. در همين موقعيت حساس بود كه كنستانتين يازدهم امپراتور بيزانس از كشورهاي مسيحي اروپا براي مقابله با عثماني‌ها استمداد كرد. البته توجه چنداني به اين استمداد نشد؛ زيرا برخي از آنها با دولت عثماني‌ پيمان صلح و بي‌طرفي بسته بودند و بقيه نيز عقيده داشتند كه قسطنطنيه به هر حال در شرف سقوط است و راهي براي حفظ و نگهداري آن وجود ندارد. اما تنها پس از سقوط شهر بود كه برخي از آنها از اين اتفاق ابراز تأسف و تأثر نمودند. در چنين شرايطي، مدافعان شهر با كمك چند توپ جنگي و آتش يوناني، گاه و بيگاه سربازان ترك را غافلگير مي‌كردند. ولي به هيچ وجه توپهاي آنان قدرت برابري با توپهاي كوبنده و سنگين‌ تركان را نداشت.[58]

روزهاي نخستين محاصره، با برخوردها و درگيري‌هاي جزئي كه طي آن گاهي توپهاي تركان به شدت شليك مي‌كردند، سپري مي‌شد.[59] ولي در غروب روز 19 آوريل، عثماني‌ها به شدت به ديوارهاي شهر حمله بردند. در اين حمله اگر چه شكافي در قلعه سنت رومانوس به وجود آمد ولي يوناني‌ها تا قبل از صبح، دوباره شكاف ديوار را ترميم كردند. روز بعد، 5 كشتي جنوائي داراي تداركات جنگي و با مهارت تمام و با كمك توپهاي قوي و گلوله‌هاي آتشين خود، از خط محاصره كشتي‌هاي عثماني گذشته و به تنگه وارد شدند و سپس با سرعت از زنجير دهانه خليج عبور نمودند.[60] اين اتفاق موجب شادي يوناني‌ها در شهر و خشم و ناراحتي تركان و سلطان محمد شد و در پس همين شكست كوچك كه در اثر آن مقداري تداركات جنگي و تعدادي نيرو به شهر رسيد، سلطان، فرمانده نيروي دريايي خود «اوغلي» را توبيخ كرد.[61]

سلطان محمد قصد داشت، كه به هر طريق، زنجير آهني كه بندر زرين شاخ را به روي كشتيهاي او مي‌بست از بين ببرد، و يا از هر راهي كه ممكن باشد كشتي‌هاي خود را به آن بندر برساند. و بالاخره با اقدامي جسورانه، قسمتي از ناوگان خود را از راه خشكي، يعني از انتهاي غلاطه يا تپه بك اوغلي، وارد آبهاي خليج نمايد و از آنجا به قسمت فوقاني بندر منتقل سازد.[62] به اين ترتيب تركها در 21 آوريل و در تاريكي شب، حدود 80 كشتي كوچك را كه حدود 20 متر طول داشتند، از تپه غلاطه بالا كشيدند و پس از گذشتن از حدود 5 كيلومتر تپه سنگلاخي، آنها را به طرف ديگر خليج رساندند.[63] آنان كشتيها را در شاخ زرين به گونه‌اي سازمان دادند، كه بتوانند حصارهاي دريايي را از طرف ديگر زير آتش بگيرند و نيروهاي بيزانس را پراكنده كنند.[64]

لازم به يادآوري است كه غلاطه منطقه‌اي بود كه تعداد زيادي از جنوايي‌ها و ونيزي‌ها در آنجا مي‌زيستند. موقعيت اين افراد كه اكثر تاجر و دريانورد بودند، به خاطر محاصره شهر قسطنطنيه سخت و بد شده بود. آنان در محاصره شهر نقشي دوگانه بازي مي‌كردند، يعني هم با تركها و هم با بيزانسي‌ها رابطه داشتند. به اين ترتيب كه در شبها با مدافعان شهر همكاري مي‌كردند و روزها به تركها روغن مي‌فروختند تا توپهاي خود را روغن كاري كنند و ضمناً بعضي اخبار و اطلاعات با ارزش را هم به آنها مي‌دادند. سلطان محمد نيز به هر كسي كه با او همكاري مي‌كرد، جايزه خوبي مي‌داد و در اين طرح عملياتي نيز، چشم به كمك بعضي از جنوايي‌ها داشت. البته اين احتمال نيز وجود دارد كه آنها اين طرح نظامي را به او داده باشند.[65]

در هر حال، گروه زيادي از كارگران، راه را براي ناوچه‌هاي عثماني باز مي‌كردند و راه با كمك چوب­هايي كه با روغن و پيه آغشته شده بود هموار و قابل عبور مي‌شد. به اين ترتيب در طول فقط يك شب، ناوچه‌هاي عثماني از روي غلطكها و به وسيله قرقره و نيروي قاطرها و كارگران، از خشكي عبور داده شدند و در پشت زنجير آهني قرار گرفتند. اين امر، اقدامي بسيار برجسته و مؤثر و تعيين كننده در محاصره و سقوط شهر قسطنطنيه بود.[66]

در ابتداي صبح، ناوچه‌هاي عثماني بادبانهاي خود را افراشتند و طبل جنگي را به صدا در آوردند. اين اقدام غافلگير كننده براي مردم شهر بسيار دردناك بود، زيرا اينك كشتيهاي تركان را مي‌ديدند كه فقط در ظرف شبي آبهاي بندر را شكافته و در مقابل ديوارهاي داخلي قسطنطنيه قرار گرفته­اند. اما همانگونه كه پيشتر نيز اشاره شد، ديوارهاي بخش شرقي شهر شرايط خوبي نداشتند و وضعيت به شكلي بود كه كشتي‌هاي بيزانسي نيز قادر نبودند به ناوچه‌هاي تركها نزديك شوند. به اين ترتيب مدافعان شهر مجبور بودند در آن شرايط بحراني، خطوط دفاعي خود را تغيير داده و نيروهاي اندك خود را جابجا نمايند.[67]

يوحنا ژوستينياني يكبار تصميم گرفت كه كشتيها و ناوچه‌ها و استحكامات جديد عثماني‌ها را به آتش بكشد، ولي بعضي از جنوائي‌هاي غلاطه، نقشه او را به تركان اطلاع دادند. در نتيجه، در 28 آوريل؛ يعني يك هفته پس از عمليات عثماني‌ها، سه كشتي ونيزي ـ براي انجام عمليات جلو آمده بودند ـ با آتش سنگين تركان روبرو گشته و بر اثر آن، كشتيها و حدود 100 نفر از دريانوردان و افسران آنها غرق شدند.[68] مدتي بعد گروه ديگري از ونيزي‌ها نيز براي آتش زدن شبانه كشتيهاي عثماني به آنها نزديك شدند و بعضي از ناوچه‌ها را به آتش كشيدند، ولي تركها 40 نفر از آنان را دستگير و در نتيجه نقشه‌ي آنها را خنثي كردند. پس از آن، افراد دستگير شده را در روز روشن در كنار ديوار و در برابر چشمهاي مدافعان شهر به چهار ميخ كشيدند. بيزانسي‌ها نيز متقابلا 200 يا 260 زنداني مسلمان را از كنگره ديوار شهر دارزده و سرهاي آنها را به زير ديوار انداختند.[69] در پانزدهم ارديبهشت يا چهارم ماه مي، ژوستينياني دوباره شبانه با تعداد زيادي ناوچه، براي آتش زدن ناوچه‌هاي تركها به طرف آنها رفت، ولي عثماني‌ها كه به وسيله بعضي نيروهاي بيزانسي يا جنوائي از اين نقشه خبر داشتند، به او حمله كرده و كشتي ژوستينياني و حدود 150 نفر از دريانوردان ايتاليايي را غرق نمودند، ولي ژوستينياني توانست با سختي فراوان خود را نجات دهد.[70]

محاصره قسطنطنيه همچنان ادامه داشت و تركها دائما ديوارهاي بلند و قطور شهر را با توپهاي خود مي‌كوبيدند. خواربار شهر و مخصوصاً نان و شراب رو به اتمام بود، [71] و اين واقعيت نشان مي‌داد كه مردم عادي و رزمندگان شهر، حتي در آن شرايط سخت و بحراني نيز دست از شرابخواري بر نمي‌دارند. از طرفي در داخل شهر به تدريج اختلافاتي بين رومي‌ها و جنوائي‌ها و ونيزي‌ها ظاهر شد و هر يك از آنها ديگري را مسبب آن شرايط مي‌دانست. تدريجا اعتراضاتي در ميان سربازان مدافع شهر ظاهر شد و البته دولت نيز در پرداخت حقوق و تهيه امكانات براي آنان، با مشكلات فراواني روبرو گشت. كار به آنجا رسيد كه امپراتور، ظروف طلا و نقره كليسا را مصادره و ذوب نموده و از آنها سكه‌هاي جديد ضرب كرد تا بتواند حقوق نظاميان و مدافعان شهر را بپردازد و آنها را راضي نگهدارد.[72]

از روز هفتم مي؛ به بعد، رزمندگان تُرك چندين باز شبانه به طرف دروازه‌هاي غربي شهر حمله كردند و اگر چه هر بار با تلفات زياد بر مي‌گشتند، اما بارها حفره‌ها و نقب‌هايي در زير ديوار شهر به وجود آوردند .[73] در بخشهايي از ديوارهاي شهر شكافهايي به وجود آمده بود، چهار برج مستحكم شهر فرو ريخت، و بخش بزرگي از ديوار نزديك دروازه رومانوس مقدس نيز خراب شد. در اين شرايط تقريبا هيچكس ترديد نداشت كه به زودي پايتخت روم شرقي سقوط خواهد كرد.[74]

 

سلطان محمد فاتح فتح قسطنطنیه اثر فاوستو زونارو (۱۸۵۴-۱۹۲۹).



سلطان محمد دوم در اين زمان مصلحت را در آن ديد كه امپراتور را وادار به تسليم نمايد و از اين رو داماد خود اسماعيل بيگ را در 14 مي، نزد وي فرستاد. امپراتور و اطرافيان او نيز فرستاده محمد را پذيرفتند. اسماعيل بيگ به امپراتور گفت كه، از آنجا كه دفاع آنها بيهوده است، براي جلوگيري از خون‌ريزي بيشتر و نابودي شهر، بهتر است همگي تسليم شوند و شهر را ترك نمايند.[75] سلطان محمد پيشنهاد كرده بود كه اگر تسليم شوند، امپراتور را پادشاه مورآ[Morea] كرده و اهالي شهر را آزاد خواهند گذاشت.[76] امپراتور تشكيل جلسه داد، ولي ظاهراً همه اعضاء جلسه اصرار در ادامه دفاع از شهر داشته‌اند. اين مطلب را امپراتور به اسماعيل بيگ اطلاع داد و گفت كه همه مردم و از جمله خود او تا آخرين قطره خون خواهند جنگيد.[77]
 


به دنبال اين مسئله، سلطان محمد روساي لشگر را جمع كرده و اعلان نمود كه در روز نهم خرداد يا 20 جمادي الاولي 857 ه . ق./ 29 مي / 1453 م. از دريا و خشكي به شهر حمله خواهد نمود.[78] او سپس به نيروهاي خود وعده داد كه همه غنائم جنگي و اسيران را به آنها خواهد بخشيد و فقط شهر و اراضي و ساختمان‌ها را براي خود نگاه خواهد داشت. افراد لشگري از اين خبر به هيجان آمدند و فرماندهان يني‌چري قول دادند كه به زودي پيروزي را كسب كنند. سلطان محمد براي افراد شجاعي كه به بالاي ديوارها برسند جوائز بزرگي در نظر گرفت و افراد ترسو را از مجازات سخت ترسانيد. آنگاه ريش‌سفيدان و روحانيون سپاه؛ سربازان را به جهاد در راه خدا و بر افراشتن پرچم اسلام بر ديوارهاي آن شهر مسيحي ترغيب كردند.[79] شب پيش از حمله نيز خيمه‌هاي جنگي و كشتي‌هاي تركان روشن شدند و سلطان محمد از سپاه خود سان ديد و آنها را به مبارزه و مقاومت تشويق كرد. سپاهيان با صداي بلند به تهليل و تكبير پرداختند و به اين وسيله نويد پيروزي فردا را به يكديگر مي‌دادند.[80] اما اهالي شهر، از پشت ديوارهاي شهر اين فريادهاي شادي را مي‌شنيدند مي‌دانستند كه اين صداها در واقع اعلان پايان قطعي كار است. اگر چه خليل پاشا آن­چنانكه فرانزا وزير امپراتور نوشته است، اخبار ارتش عثماني را به يوناني‌ها مي‌رساند و آنها را به پايداري تشويق مي‌كرد، اما يأس و وحشت همه مردم و نيروهاي مدافع را گرفته بود. در عين حال، شخص امپراتور فردي شجاع و فداكار بود. او زنان خانواده خود را بر يك كشتي ونيزي سوار كرد تا به دست دشمن نيفتند. او نه تنها توصيه مشاوران مبني بر ترك شهر را نپذيرفت، بلكه خود را به ديوار شهر رسانيد و ضمن روحيه دادن به سربازانش دفاع از شهر را شخصاً به عهده گرفت. براساس آنچه مورخان مسيحي نوشته‌اند، امپراتور كنستانتين يازدهم در شامگاه 28 مي، تمامي شخصيتهاي برجسته و سياسي و نظامي را در كاخ خود جمع كرد و ضمن اميددادن؛ از آنان خواست، تا در برابر دشمن مقاومت نمايند. حاضران در انتهاي جلسه يكديگر را در آغوش گرفتند و گريستند. آخرين مراسم عشاي رباني نيز در همان شب در كليساي اياصوفيا برگزار شد و ظاهرا امپراتور و برخي از نزديكانش هم در آن شركت كردند.[81]

گروهي از نيروهاي بيزانس خندقي عميق در داخل شهر ساختند و ديوار بزرگي در پشت دروازه رومانوس مقدس ـ كه توپها آنرا ويران كرده بود ـ بند نهادند. امپراتور و ژوستينياني و بقيه نيروهاي ويژه در پشت همان ديوار براي محافظت از دروازه قرار گرفتند. افسران جنوائي در پشت دروازه‌هاي ادرنه قرار داشتند و «كاردينال ايزيدور» نماينده اعزامي پاپ نيز قرار بود از ديوارهايي كه از پشت كاخ امپراتور تا آبهاي بسفر كشيده شده بود محافظت نمايد. دفاع از بندر را دريا سالار «نوتاراس» به عهده گرفت و بقيه افراد نيز در كاخ و ديگر نقاط حساس قرار داشتند. در آن شرايط، تعداد نفرات نيز همانگونه كه پيشتر گفته شد، از 9 هزار نفر تجاوز نمي‌كرد كه حداكثر 6 هزار آنها يوناني و بقيه بيگانه بودند. در واقع از ميان دوازده مركز دفاعي، 10 نقطه در دست افسران بيگانه جنوائي، ونيزي، آلماني، روسي، اسپانيايي و ديگران بود و فقط دو نقطه در دست يونانيهاي بيزانسي بود.[82]

در روز 19 جمادي­الاولي ه . ق. 28 مي، عثماني‌ها آخرين اقدامات خود را براي تهيه تجهيزات جنگي انجام دادند. هزار نردبان براي يورش از روي ديوارها تهيه شد، كشتي­ها اين نردبان­ها را تا نزديك ديواره جنوبي و شرقي حمل كردند. و بقيه ناوچه‌ها هم، در يك دايره بزرگ در سواحل خارجي شهر صف كشيدند. نيروها در مراكز حساس قرار گرفتند و توپ­ها را تا لبه خندق بزرگ در پشت ديوارها جلو آوردند.[83]

بالاخره زمان موعود فرا رسيد. ساعتي پس از نيمه شب شنبه 20 جمادي الاولي سال 857 / ه . ق / 29 مي 1453 م، تركان عثماني از خشكي و دريا به شهر قسطنطنيه حمله كردند. توپها با شدت تمام از خشكي و از داخل كشتي‌ها به شهر شليك شد. حمله اساسي متوجه باريكه دروازه رومانوس مقدس بود كه در پشت آن امپراتور و همراهانش بيشترين دفاع و مقاومت را انجام مي‌دادند. صداي توپ‌ها، كوبيدن طبل‌ها، فرياد سپاهيان و ناله مجروحين با هم مخلوط شده بود. توپ­ها و تيرهاي بيزانسي‌ها نيز از بالاي ديوارهاي شهر به سوي ترك­ها شليك مي‌شد. آتش يوناني هم به طرف كشتي‌ها پرتاب مي‌گرديد. خندق بزرگ، از اجساد مهاجمان پر شده بود ونردبان­هاي نيروبر در هم شكسته بود و بسياري از كشتي‌ها در آتش مي‌سوختند، ولي تركان همچنان مي‌جنگيدند. با يك فرمان، نيروهاي جديدي وارد عمل شدند و از روي اجساد كشته‌هاي خندق گذشتند. ده هزار نفر از يني‌چري در حاليكه سلطان محمد در پشت سر آن­ها بود، به دروازه يورش بردند.[84] ژوستينياني كه يكي از وزنه‌هاي اصلي دفاع شهر بود، از طرف بازو و پا زخم شديدي برداشت او با اجازه امپراتور براي درمان زخم‌ها و يا حفظ جان خود ميدان را ترك كرد. بسياري از افسران و سربازان لاتيني به تبعيت از او دست از جنگ كشيدند. مقاومت مدافعان شهر پس از اين اتفاق، به سرعت تقليل يافت.[85] تركان كه متوجه اين پيشامد شدند، فشار خود را بر ديوارها و دروازه ادرنه و رومانوس زياد كردند. در اين هنگام گروهي از يني‌چري­ها كه حدود 30 نفر بودند واولين نفر آنها حسن نام داشت،[86] به بالاي ديوار رسيدند، و اگر چه بيش از نيمي از يني‌چري­ها در آنجا كشته شدند، ولي افراد باقيمانده، راه را براي آمدن ديگر نيروها باز كردند.[87]

 



در اثر گلوله‌باران 2 ساعته توپخانه عثماني، در چند نقطه ديوار شهر واز جمله حد فاصل «توپ كاپي» يا «يالي قاپي» نيز شكافهايي به وجود آمد و تركان از دروازه كوچك مخفي «سيركوپرتا» (اكسيلوپرتا) [Kerkoporta] به داخل رخنه كردند، و از گذرگاه باريكي در مقابل دروازه رومانوس مقدس وارد شهر شدند.[88] امپراتور و همراهانش به مقاومت پرداختند ولي امپراتور در گير و دار نبرد، بوسيله يك سرباز ترك از پاي در آمد. برخي گفته‌اند كه او قبل از كشته شدن، فرياد مي‌زده است. كه «آيا يك نفر مسيحي پيدا نمي‌شود كه مرا گردن بزند؟»[89] و به اين ترتيب آخرين امپراتور بيزانس كشته شد.[90]

پس از اين جريان، همه چيز در قسطنطنيه در هم ريخت و تركان توانستند از دروازه «كالجاريا» نزديك كاخ بلاشرني امپراتوري و از ناحيه بندر به داخل شهر سرازير شوند. در اين هنگام مدافعان شهر پا به فرار گذاشتند ولي در مسير ومدخل دروازه‌ها حدود 2 هزار نفر از آنها كشته شدند.[91] وقتي جنگجويان ترك از كمي تعداد مدافعان اطلاع يافتند، دست از درگيري برداشته و به تعقيب واسارت افراد پرداختند. بسياري از مردم شهر به طرف بندر گريختند.[92] وبقيه به كليساي اياصوفيا پناه بردند، به طوري كه در عرض يك ساعت، تمامي محيط دخل كليسا پر از كشيشان و مردان و زنان گرديد.[93]

ساكنين مسيحي شهر، براساس يك افسانه قديمي معتقد بودند، وقتي تركان وارد قسطنطنيه شوند و روميان را تا ستون كنستانتين كه در ميدان كليساي اياصوفيا بود تعقيب كنند، فرشته‌اي شمشير به دست از آسمال نازل مي‌شود، امپراتور را از چنگ مهاجمان نجات مي‌دهد و زمام امور را به پيرمردي كه در پاي آن ستون نشسته است تفويض مي‌كند و مي‌گويد: «اين شمشير را بگير و انتقام مردم را از دشمن بستان» و به مجرد شنيدن اين كلمات، تركان فورا پا به فرار مي‌گذارند.و برخي قصه‌هاي ديگر اما نه تنها چنين حوادثي رخ نداد، بلكه امپراتور كشته شد و تركان مسلمان شهر را اشغال كرده و به پشت درهاي كليسا رسيدند.[94] در اين موقع، درهاي كليسا به وسيله ضربات تركان شكسته شد.[95] و در مدت كوتاهي تمامي افراد آنجا اسير شده و به اردوگاه عثماني‌ها منتقل گرديدند.[96] مورخين تعداد اين اسرا را كه دريا سالار «نوتاراس» و بسياري از افسران و اشراف نيز جزو آنان بودند، از 10 هزار تا 50 هزار نفر نوشته‌اند. ولي «كاردينال ايزيدور» با لباس معمولي موفق به فرار شد و «يوحنا ژوستينياني» نيز از راه دريا گريخت، اما مدتي بعد در اثر شدت جراحات درگذشت. بقيه كليساهاي شهر هم كه مملو از اشياء نفيس و قيمتي بود، غارت شدند.[97]

سلطان عثماني كه از اين زمان به بعد او را «سلطان محمد فاتح» ناميدند، وقتي متوجه شد كه سپاهيان او همه نقاط حساس شهر را متصرف شده‌اند، از اسب خود پياده شد و به عنوان شكر گزاري، مشتي از خاك قسطنطنيه را برداشته و بر سر ريخت. سلطان محمد فاتح پس از اطمينان از پيروزي خود، در داخل شهر به گردش پرداخت و به كليساي اياصوفيا _ كه بناي آن در قرن چهارم ميلادي و در عهد كنستانتين بزرگ ساخته شده بود ـ وارد شد و به تماشا پرداخت. سپس دستور دارد كه بر بالاي منبر كليسا، قرآن تلاوت كنند و كليسا را به صورت مسجد در آورند.[98] به اين ترتيب، در مدت كوتاهي صليب‌ها و تصاوير و مجسمه‌ها را برداشته و ديوارها را تطهير كردند و پرچم عثماني نيز در بلندترين نقاط شهر به اهتزاز درآمد. روز جمعه همان هفته، مؤذن بر فراز گنبد اياصوفيا اذان ظهر گفت و سلطان در آن محل نماز خواند.[99]

 



سلطان محمد فاتح، بيست روز در شهر به سر برد و به نظم امور پرداخت. او دراين زمان فرماني دال بر اعلان امنيت براي سكنه شهر صادر نمود تا مردمي كه از شهر گريخته بودند، دوباره به آن بر گردند و به كار و فعاليت عادي بپردازند.[100] همچنين سلطان عثماني فرمان داد، تا ديوارهاي شهر قسطنطنيه را كه پس از «بورسا» و «ادرنه» به زودي پايتخت او شد، به سرعت ترميم نمايند و مسجدي بر روي ويرانه‌هاي «كليساي رسولان» و قبور قيصرهاي بيزانس بسازند. اگر چه پيش از اين نيز به دستور امپراتور بيزانس، مسجدي در قسطنيطنيه ساخته شده بود، ولي اين مسجد سلطاني، اولين مسجدي بود كه خود عثماني‌ها در آن شهر به وجود آوردند. البته بسياري از كليساها نيز تبديل به مسجد شد.[101]

پيش از آنكه سلطان محمد با كاروان اسيران به سوي ادرنه حركت نمايد و پس از 800 سال، مسلمانان مدفن ابوايوب انصاري را در زير ديوارهاي شهر يافتند ـ هر چند بنابر بعضي اقوال، مدفن او پيش از اين زمان نيز در نظر مسيحيان شهر كاملا معلوم ومحترم بوده و آنها قرنهاي متمادي آنرا زيارت مي‌كرده و براي كسب حوائج خود به او متوسل مي‌شده‌اند ـ كه اين خود مسئله‌اي بسيار جالب و پر معنا است.[102]

به طور كلي، قسطنطنيه اين شهر مهم تاريخي، در جريان حمله سلطان محمد عثماني، چهل و پنح روز[103]و يا به عبارتي 53 روز در محاصره بود، تا اينكه تهاجم اصلي آغاز شد و شهر در 20 جمادي الاولي 857 ه . ق. با 29 مي 1453. فتح گرديد.[104] محاصره قسطنطنيه به وسيله سلطان محمد فاتح در حقيقت پنجمين محاصره دولت روم شرقي از سوي عثماني‌ها بود و قبلا با يزيد اول در 1396 م. دوبار آن­ را محاصره كرده بود و سپس پسرش موسي، و در سال 1422 م. مراد دوم به اين كار اقدام كرده بود. اين شهر از آغاز بناي جديدش به وسيله كنستانتين بزرگ، جمعا 29 بار محاصره شده بود، كه 7 مرتبه به دست مهاجمان سقوط كرده بود و هر بار نيز مجدداً به تملك امپراتور مسيحي در آمده بود. تا اينكه براي هشتمين بار به دست محمد دوم عثماني سقوط كرد و براي هميشه در دست عثماني‌ها باقي ماند. در واقع اين نخستين باري بود كه اين شهر پس از 1125 سال، از قلمرو مسيحيت خارج و به قلمرو اسلامي در مي‌آمد.[105]

بايد در نظر داشت كه فتح قسطنطنيه براي محمددوم، اهميت استراتژيكي زيادي نداشت، زيرا عثماني‌ها پيش از اين زمان توانسته بودند بدون تصرف قسطنطنيه به داخل اروپا راه پيدا كنند.[106] از اين رو، اين نقطه جغرافيايي در واقع ارزشي مساوي و يا حتي ـ با در نظر گرفتن صدماتي كه عثماني‌ها براي فتح آن ديدند ـ كمتر از نواحي ديگر داشت. ولي از نظر نظامي ـ تسخير قسطنطنيه ـ اروپا را از پايگاهي محروم كرد، كه اگردر اختيار يك ارتشي كارآمد قرار مي‌گرفت، احتمالاً مي‌توانست نظام دفاعي و حكومت عثماني را در هم بشكند.[107] به همين جهت؛ سقوط اين شهر به دست تركان عثماني، حادثه بزرگي بود كه در واقع بيش از آنكه براي مسلمين و آسيا سودي داشته باشد، براي اروپاي مسيحي مصيب‌بار بود و آثار دگرگون آن بزودي در اروپا ظاهر شد.[108] و دقيقا از اين رو است كه، سال سقوط قسطنطنيه (1453 م) در نظر اروپائيان مسيحي، سال آغاز تحولات اقتصادي، سياسي، فرهنگي و علمي و هنري و حتي ديني به حساب آمده است.[109]و اين رخداد ابتداي دوراني است كه اروپائيان، قرون وسطي و عصر ظلمت‌ را رها مي كنند و قدم‌ در راهي نو مي‌گذارند.[110]

 

سلطان محمد فاتح



شايد اشاره به برخي آثار سقوط قسطنطنيه به دست عثماني‌ها، بتواند اهميت اين واقعه تاريخي را تا حدودي نشان دهد: اين پيروزي توانست نوعي پاسخ به حملات صليبيان به ممالك اسلامي در طي قرون گذشته (680 ـ 490 ه) و يا اقدامات آنان در اسپانيا باشد. دربار پاپ پس از اين واقعه متوجه شد كه مهمترين پيشتيبان و نيرومندترين سنگر مسيحيت در شرق را از دست داده است؛ به اين ترتيب، مرزهاي سياسي مسلمانان با مركزيت مسيحي در رم به نزديكترين حد خود رسيد. عثماني‌ها پس از اين توانستند به راحتي و با اقتدار بيشتري به طرف شمال بالكان حركت كنند. استقرار و سلطه عثماني‌ها بر بسفر و داردانل مشكلات دريايي فراواني براي اروپائيان چه از نظر نظامي و چه از نظر اقتصادي به وجود آورد و بر سلطه و قدرت عثماني‌ها در درياي سياه و مديترانه افزود. به اين ترتيب، گلوگاه تجارت اروپا با سرزمينهاي شرق دور و جنوب در آسيا و آفريقا در اختيار عثماني‌ها قرار گرفت؛[111] اين واقعه همان­گونه كه صدمات اقتصادي فراواني براي اروپا داشت، ثروت و درآمد سرشاري براي عثماني‌ها به وجود آورد. اين رويداد، زمينه ساز به وجود آمدن تحولات عقيدتي و فرهنگي متعددي در اروپا و به ويژه در ايتاليا، آلمان، فرانسه گرديد؛ و همان­گونه اين واقعه نشان دهنده قدرت مسلمانان در آن دوران بود؛ سرآغاز انتشار و نفوذ دين اسلام در برخي از نواحي اروپا شد.

پي­نوشت­ها:
* دكتري تاريخ و تمدن اسلامي.
1. ويل دورانت، تاريخ تمدن، عصر ايمان، گروه مترجمان، (تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371) ص 369.
2. علي اكبر دهخدا، لغت‌نامه، (تهران، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، 1372)، ج 2، تحت عنوان استانبول.
3. همان.
4. ادوارد گيبون، انحطاط و سقوط امپراتوري روم، ترجمه ابوالقاسم طاهري، (تهران، شركت سهامي كتابهاي جيبي، 1347)، صص 254 ـ 255.
5. علي‌اكبر دهخدا، پيشين، ج 2، تحت عنوان استانبول.
6. عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي، (تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1362) ج 1، ص 310.
7. هنري لوكاس، تاريخ تمدن، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، (تهران، انتشارات كيهان، 1376)، ج 1، صص 323 و 636 ـ 637.
8. احمد بن ابي يعقوب، تاريخي يعقوبي، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، (تهران، مركز انتشارات علمي و فرهنگي، 1362)، ج 2، ص 62.
9. ميكاوالتاري، سقوط قسطنطنيه، ترجمه و اقتباس ذبيح‌الله منصوري، (تهران، انتشارات زرين، 1363)، ص 21.
10. علي اكبر دهخدا، پيشين، ج 2، تحت عنوان استانبول.
11. محمد عبدالله عنان، صحنه‌هاي تكان دهنده در تاريخ، ترجمه علي دواني، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1351)، صص 40 ـ 41.
12. احمد بن ابي يعقوب، پيشين، ج 2، ص 258.
13. شكيب ارسلان، تاريخ فتوحات مسلمانان در اروپا، ترجمه علي دواني، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1370)، ص 26.
14.محمد عبدالله عنان، پيشين، ص 40.
15. ميكاوالتاري، پيشين، ص 24.
16. احمد بن ابي يعقوب، پيشين، ج 2، ص 396.
17. ميكاوالتاري، پيشين، ص 24.
18. عبدالرحمن بن خلدون، پيشين، ج 1، صص 636 ـ 637.
19. هنري لوكاس، پيشين، ج 1، ص 335.
20. علي اكبر دهخدا، پيشين، ج 2، تحت عنوان استانبول.
21. ادوارد گيبون، پيشين، ص 585.
22. لاموش، تاريخ تركيه، ترجمه سعيد نفيسي، (تهران، چاپخانه مجلس، 1316) ص 54.
23. ادوارد گيبون،‌پيشين، ص 585.
24. همان.
25. كليفورد ادموند بوسورث، سلسله‌هاي اسلامي، ترجمه فريدون بدره‌اي، (تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1349)، ص 209.
26. وين ووسينچ، تاريخ امپراتوري عثماني، ترجمه سهيل آذري، (تهران، كتابفروشي تهران، 1346)، ص 12.
27. لاموش، پيشين، ص 51.
28. ويل دورانت، تاريخ تمدن اصلاح ديني، گروه مترجمان، (تهران، انتشارات و آموزش وانقلاب اسلامي، 1371)، ص 222.
29. استانفورد جي­شاو، تاريخ امپراتوري عثماني و تركيه جديد، ترجمه محمودرمضان­زاده، (مشهد، آستان قدس، 1370) ج 1، ص 107.
30. همان.
31. وين ووسينيچ، پيشين، ص 12.
32. استانفورد جي شاو، پيشين، ج 1، ص 108.
33. لاموش، پيشين، ص 52.
34. استانفورد جي شاو، پيشين، ج 1، ص 109.
35. ويل دورانت، تاريخ تمدن، اصلاح ديني، ص 222.
36. لاموش، پيشين، ص 56.
37. ويل دورانت، تاريخ تمدن، اصلاح ديني، ص 222.
38. نگاه كنيد به: زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضي رهباني، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376)، ص 84.
39. ادوارد گيبون، پيشين، ص 581.
40. ميكاوالتاري، پيشين، ص 53.
41. لاموش، پيشين، ص 55.
42. همچنين نگاه كنيد به نظر: ويل دورانت، تاريخ تمدن، اصلاح ديني، ص 222.
43. ميكاو التاري، پيشين، ص 81.
44. ادوارد گيبون، پيشين، ص 582.
45. لاموش، پيشين، ص 54.
46. ادوارد گيبون، پيشين، ص 582.
47. لاموش، پيشين، ص 53.
48. همان، ص 55؛ ادوارد گيبون، پيشين، ص 582.
49. ادوارد گيبون، پيشين، ص 582.
50. استانفورد جي شاو، پيشين، ج 1، ص 110.
51. ادوارد گيبون، پيشين، صص 583 ـ‌584.
52. استانفورد جي شاو، پيشين، ج 1، ص 110.
53. همچنين ر. ك: فايد حماد محمد عاشور، جهاد مسلمانان در جنگهاي صليبي، ترجمه عباس عرب، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1373) صص 103 ـ 121.
54. ادوارد گيبون، پيشين، صص 583 ـ 584.
55. ويل دورانت، تاريخ تمدن، رنسانس، گروه مترجمان، (تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371) ص 399.
56. ادوارد گيبون،‌ پيشين، ص 584.
57. همان.
58. ميكاو التاري، پيشين، ص 102.
59. ادوارد گيبون، پيشين، ص 584.
60. لاموش، پيشين، ص 57.
61. ادوارد گيبون، پيشين، صص 587 ـ 588.
62. پيشين، ج 1، ص 483.
63. ادوارد گيبون، پيشين، ص 589.
64. هامرپورگشتال، تاريخ امپراتوري عثماني، ترجمه ميرزازكي علي­آبادي، (تهران، انتشارات زرين، 1367) ج1، ص484.
65. لاموش، پيشين، صص 60 ـ‌61.
66. ادوارد گيبون، پيشين، ص 590.
67. ميكاو التاري، پيشين، ص 123.
68. همان، ص 128.
69. لاموش، پيشين، ص 62.
70. ميكاو التاري، پيشين، ص 129.
71. ادوارد گيبون، پيشين، ص 582.
72. همان، ص 590.
73. برناردين كيلتي، سقوط قسطنطنيه، ترجمه مصطفي مقربي، (تهران، انتشارات اميركبير، 1339)، ص 147.
74. ادوارد گيبون، پيشين، ص 590.
75. همان.
76. لاموش، پيشين، ص 63.
77. هامرپور گشتال، پيشين، ج 1، ص 486.
78. ادوارد گيبون، پيشين، ص 591.
79. همان.
80. هامرپور گشتال، پيشين، ج 1، ص 487.
81. همان، ص 492؛ ادوارد گيبون، پيشين، ص 592.
82. اسماعيل حقي، تاريخ عثماني، اوزون چارشي لي، ترجمه ايرج نوبخت، (تهران، مؤسسه كيهان، 1369)، ج 2، صص 8 و 9 و 10.
83. ادوارد گيبون، پيشين، ص 592.
84. ميكاوالتاري، پيشين، ص 139.
85. ادوارد گيبون، پيشين، ص 593.
86. همان، ص 594.
87. همان، ص 594؛ برناردين كيلتي، پيشين، صص 103 ـ 104.
88. هامرپور گشتال، پيشين، ج 1، ص 485.
89. همان، ص 494؛ ويل دورانت، تاريخ تمدن، اصلاح ديني، ص 223.
90. نگاه كنيد به: ادوارد گيبون؛ پيشين، ص 594.
91. هامرپور گشتال، پيشين، ج 1، ص 495.
92. نگاه كنيد به: ادوارد گيبون، پيشين، ص 594.
93. لاموش، پيشين، ص 66.
94. همان، ص 65.
95. هامرپور گشتال، پيشين، ج 1، ص 496.
96. لاموش، پيشين، ص 66.
97. ميكاوالتاري، پيشين، ص 142.
98. لاموش، پيشين، ص 67.
99. ويل دورانت، تاريخ تمدن، اصلاح ديني، ص 223؛ وين ووسينيچ، پيشين، ص 13.
100. لاموش، پيشين، ص 68.
101. ميكاوالتاري، پيشين، ص 142.
102. همان، ص 153.
103. استانفورد جي شاو، پيشين، ج 1، ص 110.
104. هامرپور گشتال، پيشين، ج 1، ص 497.
105. ميكاوالتاري، پيشين، ص 202.
106. كليفورد ادموند بوسورث، پيشين، صص 210 ـ 211؛ استانفورد جي شاو، پيشين، ج1، ص 111.
107. ويل دورانت، تاريخ تمدن، اصلاح ديني، ص 223.
108. لاموش، پيشين، ص 50.
109. وين ووسينيچ، پيشين، ص 13.
110. ژان پل رو، تركيه (جغرافيا، اقتصاد تاريخ، تمدن، فرهنگ)، ترجمه خانبابا بياني، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1352)، ص 170.
111. ويل دورانت، تاريخ تمدن، اصلاح ديني، ص 223.
منابع

ـ ابن ابي يعقوب، احمد، تاريخ يعقوبي، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، (تهران، مركز انتشارات علمي و فرهنگي، 1362).
ـ ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي، (تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1362).
ـ ارسلان، شكيب، تاريخ فتوحات مسلمانان در اروپا، ترجمه علي دواني، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1370).
ـ التاري، ميكاو، سقوط قسطنطنيه، ترجمه و اقتباس ذبيح‌الله منصوري، (تهران، انتشارات زرين، 1363).
ـ بوسورث، كليفورد ادموند، سلسله‌هاي اسلامي، ترجمه فريدون بدره‌اي، (تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1349).
ـ پل رو، ژان، تركيه (جغرافيا، اقتصاد، تاريخ، تمدن، فرهنگ)، ترجمه خانبابا بياني، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1352).
ـ حقي، اسماعيل، چارشي لي، اوزون، تاريخ عثماني،ترجمه ايرج نوبخت، (تهران، موسسه كيهان، 1369).
ـ دورانت، ويل، تاريخ تمدن، گروه ترجمان، (تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، (رنسانس، اصلاح ديني، عصر ايمان).
ـ دهخدا، علي‌اكبر، لغت‌نامه، (تهران، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، 1372).
ـ شاو، استانفورد جي، تاريخ امپراطوري عثماني و تركيه جديد، ترجمه محمود رمضان­زاده، (مشهد، آستان قدس، 1370).
ـ عنان، محمد عبدالله، صحنه‌هاي تكان دهنده در تاريخ، ترجمه علي دواني، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1351).
ـ كيلتي، برناردين، سقوط قسطنطنيه، ترجمه مصطفي مقربي، (تهران، انتشارات اميركبير، 1339).
ـ گشتال، هامرپور، تاريخ امپراطوري عثماني، جلد اول، ترجمه ميرزا زكي علي آبادي، (تهران، انتشارات زرين، 1367).
ـ گيبون، ادوارد، انحطاط و سقوط امپراتوري روم، ترجمه ابوالقاسم طاهري، (تهران، شركت سهامي كتابهاي جيبي، 1347).
ـ لاموش، تاريخ تركيه، ترجمه سعيد نفيسي، (تهران، چاپخانه مجلس، 1316).
ـ لوكاس، هنري، تاريخ تمدن، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، (تهران، انتشارات كيهان، 1376).
ـ محمد عاشور، فايد حماد، جهاد مسلمانان در جنگهاي صليبي، ترجمه عباس عرب، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1373).
ـ ووسينيچ، وين، تاريخ امپراتوري عثماني، ترجمه سهيل آذري، (تهران، كتابفروشي تهران، 1346).
ـ هونكه، زيگريد، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضي رهباني، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376).

http://www.shareh.com/persian/magazine/tarikh_i/29/06.htm

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
وبگاه میلیتاری یکی از جامع ترین وب سایت های حوزه نظامی در ایران می باشد. این وبگاه کار رسمی خود را از شهریور ماه سال 92 آغاز کرد. همواره هدف و تلاش این وبگاه خدمت به حوزه نظامی کشور عزیزمان ایران بوده و وابسته به هیچ جناح و گروه خاصی نیست. از شما دعوت می شود با پیوستن به این وبگاه برای ما دلگرمی بزرگی باشید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 583
  • کل نظرات : 19
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 137
  • آی پی امروز : 64
  • آی پی دیروز : 306
  • بازدید امروز : 189
  • باردید دیروز : 520
  • گوگل امروز : 35
  • گوگل دیروز : 167
  • بازدید هفته : 2,732
  • بازدید ماه : 13,078
  • بازدید سال : 179,430
  • بازدید کلی : 4,868,396